شارا، مهدی اسماعیلی- در بررسی تاریخی زندگی بشر، ردپای دانش و اطلاعات قابل شناسایی است. به مرور زمان با توسعه صورتهای نخستین ارتباطات و تجارت میان ملل، شناخت و دانش از محیط پیرامون به عنوان منبعی برای ایجاد فرصتهای جدید بهبود زندگی و تجارت به حساب آمد و فضای کسب و کار علاوه بر کشاورزی، صنعت را نیز تجربه کرد. پس از این مرحله، با افزایش تعاملات و ارتباطات و تفاهمات دو و چندجانبه، نیازهای جدیدی در شکل "خدمت" در بازار ظاهر شد که ارزش افزوده بیشتری را برای سازمانها به ارمغان میآورد. در واقع، اقتصاد علاوه بر صنعت و کشاورزی، بخش سومی را تجربه کرد، اشکال جدید خدمترسانی در ترکیب با اطلاعات، سازمانها را به دو بخش فیزیکی و مجازی تقسیم کرد. از این رو، آن چه که به عنوان منبع ثروت برای جوامع یا سازمان ها مطرح بود، دچار تغییر و تحول شده و این تغییر بنیادین منجر به تغییر در اصول اقتصادی و کسب و کار جوامع گردید. این موضوع به مرور منجر به بیشتر شدن تفاوت میان ارزش دفتری و ارزش بازار شرکت ها شد، که بر ضرورت توجه به منابع نامشهود موثر بر ایجاد ارزش افزوده فراتر از محاسبات معمول، بیش از گذشته افزود.
دهههای آخر قرن بیستم شاهد ظهور سازمانهای دانشمحور بود و دهههای ابتدایی هزاره سوم شاهد آن است که جوامع دانش محور در حال شکلگیری و تکوین هستند. شاید بتوان گفت که پیش بینی پیتر دراکر به واقعیت نزدیک می شود. پیتر دراکر در مطالعات خود این جمع بندی را دارد که دانش، جانشین ابزار، سرمایه، مواد اولیه و نیروی کار جسمانی در فعالیتهای کسب و کار خواهد شد. به کلام دیگر، مزیت نسبی یک بنگاه اقتصادی دیگر وابسته به حجم سرمایه های فیزیکی مانند زمین، تجهیزات یا امکانات تولیدی بنگاه نخواهد داشت و خلق ارزش در بنگاهها از طریق دارائیهای ناملموس که به آن سرمایه فکری میگوییم حاصل میشود.
بیشتر دارایی های شناخته شده، ماهیت مشهود و عینی دارند، اما اهمیت دارایی های نامشهود به طور فزایندهای در حال افزایش است. در اقتصاد امروز، دانش به عنوان مهمترین سرمایه، جایگزین سرمایه مالی و فیزیکی شده است. در اقتصاد دانش محور، از سرمایه فکری به منظور ایجاد ارزش برای سازمان استفاده میشود و در دنیای امروز، موفقیت هر سازمان به توانایی مدیریت این دارایی ها بستگی دارد. امروزه شاهد رشد اهمیت سرمایههای فکری، به عنوان یک ابزار مؤثر برای افزایش رقابت هستیم.
درباره مفهوم سرمایه فکری آمده است که سرمایه فکری مجموعهای از دانش، اطلاعات، دارایی های فکری، تجربه، رقابت و یادگیری سازمانی است که میتواند برای ایجاد ثروت به کار گرفته شود. در واقع سرمایه فکری تمامی کارکنان، دانش سازمانی و تواناییهای آن را برای ایجاد ارزش افزوده در بر میگیرد و باعث منافع رقابتی مستمر میشود.
صاحبنظران حوزه سرمایه فکری، اتفاق نظر دارند که سرمایه فکری از سه عنصر سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه رابطهای تشکیل شده است:
سرمایه انسانی: شامل دانش، مهارتها و تواناییهای کارکنان سازمان است. محققان عموما بر اهمیت بیشتر سرمایه انسانی نسبت به دونوع دیگر سرمایه های فکری (ساختاری و سازمانی) تاکید کردهاند. مهمترین عناصر تشکیل دهنده سرمایه انسانی سازمان، دانش و مهارت، تجربه کاری، توانایی ها، لیاقت شغلی، روحیه کاری، انعطاف پذیری، وفاداری کارکنان، رضایت کارکنان، یادگیری و خلاقیت می باشد.
این سرمایه با خروج کارکنان از سازمان از دست می رود. اما سرمایه ساختاری و سرمایه رابطهای حتی با ترک سازمان هم، بدون تغییر باقی میمانند.
سرمایه رابطهای: شامل همه روابطی است که بین سازمان با هر فرد یا سازمان دیگری وجود دارد. تحت تملک سازمان است و حتی زمانی که کارکنان سازمان را ترک میکنند در سازمان وجود دارد. این افراد و سازمانها میتوانند شامل مشتریان، واسطهها، کارکنان، تأمین کنندگان، مقامات قانونی، جوامع، اعتباردهندگان، سرمایهگذاران و.... باشند. و عبارتند از: روابط رسمی، روابط غیررسمی، شبکه ها اجتماعی، شرکا، اتحاد و همبستگی، علائم تجاری، اعتماد، شهرت شرکت، وفاداری مشتری، التزام مشتری، شرایط مشترک، تقسیم قراردادها و قراردادهای رسمی.
سرمایه ساختاری: سرمایه ساختاری شامل همه ذخایر غیرانسانی دانش در سازمان میشود که در برگیرنده پایگاه های داده، نمودارهای سازمانی، دستورالعملهای اجرایی فرایندها، استراتژیها، برنامههای اجرایی و به طور کلی هر آنچه که ارزش آن برای سازمان بالاتر از ارزش مادیاش باشد، است. سرمایه ساختاری، دامنه گستردهای از عناصر ضروری را پوشش میدهد. عناصر سرمایه ساختاری عبارتند از: فرهنگ سازمانی(ارزش های شرکت، سرمایه اجتماعی، فلسفه مدیریتی)، فرایندها و عادات(فرایندهای رسمی، فرایندها و عادات غیررسمی، فرایندهای مدیریتی)، اموال فکری (نام تجاری، داده و اطلاعات، دانش کد بندی شده، اختراعات و کپی رایت، رموز تجاری)
امروزه تعداد زیادی از شرکتها در سرتاسر جهان دریافتهاند که اندازهگیری و مدیریت سرمایه فکری میتواند برای آنها مزیت های رقابتی فراهم آورد. سرمایه فکری یک شرکت مجموع سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه رابطهای آن است. داشتن کنترل بر این دارایی ها سازمان را قادر میسازد از یک طرف مدیریت داخلی مؤثری داشته و از طرف دیگر، دارای روابط خارجی موفقی با مشتریان وتأمینکنندگان و سایرین باشد. بنابراین، ایجاب میکند که شرکت برای مدیریت، کنترل و گزارشگری سرمایه فکری اقداماتی انجام دهد.
همانگونه که اشاره شد محققان عموما بر اهمیت بیشتر سرمایه انسانی نسبت به دونوع دیگر سرمایههای فکری (ساختاری و سازمانی) تاکید کردهاند. و این سرمایه با خروج کارکنان از سازمان از دست میرود. لذا حفظ این سرمایه فکری برای سازمانها، حایز اهمیت فراوان است. برای تحقق این رویکرد، راهبرد "مدیریت دانش" اهمیت فراوانی مییابد. مدیریت دانش، فرایند گستردهای است که امر شناسایی، سازماندهی، انتقال و استفاده صحیح از اطلاعات و تجربیات داخلی سازمان را مورد توجه قرار می دهد. مدیریت دانش فرایندی است که به سازمان ها کمک میکند تا اطلاعات و مهارت های مهم را که بعنوان حافظه سازمانی محسوب میشود و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر مدیریت سازمان ها را برای حل مسائل یادگیری، برنامه ریزی راهبردی و تصمیم گیری های پویا به صورت کارا و موثر قادر میسازد.
شواهد نشان می دهد که مدیریت دانش و مدیریت سرمایههای فکری مکمل یکدیگر محسوب می شوند. از نظر حیطه مورد بررسی میتوان گفت که مدیریت دانش و مدیریت سرمایه فکری تقریبا تمامی زوایای مر تبط با فعالیت های سازمانی را در خود دارند. هردوی آنها دامنهای کلی از فعالیت های موجود در درون سازمان از خلق دانش گرفته تا استفاده از دانش را در بر میگیرند. سرمایه فکری در سطح مدیریت دانش و استراتژیک مطرح شده و بر روی استخراج و خلق ارزش از دل دارایی های سازمان تمرکز دارد به عبارت دیگر هدف سرمایه فکری خلق و استفاده از دارایی های فکری و بهبود توانمندی ها و قابلیت های خلق ارزش شرکت از منظر استراتژیک است اما مدیریت دانش بر روی اجرای عملیاتی و تاکتیکی فعالیت های دانشگرا تمرکز دارد و با جزئیات فعالیت های دانش گرا مرتبط بوده است تا از این طریق خلق و ایجاد و تبدیل و استفاده از سرمایه فکری را تسهیل کنند و هر دوی اینها سنگ بناهایی برای مدیریت سازمانهای دانش بنیان در نظام دانش محور امروز هستند و بایستی به منظور افزایش دادن اثر بخشی با یکدیگر یکپارچه شوند.
ارتباط میان سرمایه فکری و مدیریت دانش اهمیت حیاتی برای سازمان دارد این دو به واسطه همپوشانی های مهمی که در میان شان است یکدیگر را تکمیل می کنند. افزایش سرمایه فکری از طریق مرتبط کردن آن با مدیریت دانش زمانی میسر است که فرآیندهای دانشی موجود به صورتی سیستماتیک و هدفمند مدیریت شوند. به منظور داشتن رویکرد سیتماتیک به مدیریت دانش بایستی آن را فراتر از مرزهای سنتی موجود در دامنه مدیریتی دیده و انواع فاکتورهای راکه در شناسایی سرمایه فکری و اجزاء آن و فعالیت های مرتبط با اجرای مدیریت دانش موثر هستند را به حساب آوریم که نیازمند بوجود آوردن انسجام در میان تکنولوژی ها و افراد و سیستمها با تمرکز ویژه بر روی افراد است. و این رویکرد مستلزم مدیریت و اندازهگیری است.
همراستا کردن سرمایه فکری و مدیریت دانش از طریق نوآوری و کشف ایدههای مهم به صورت مستمر محصولات و خدمات برتر را ایجاد می کنند و باعث ارتباط مستمر و پایدار با مشتریان و سرمایه مشتری می شود و لذا در فرهنگ تسهم دانش موثر را از هرجایی کسب می کنند. مدیریت دانش با تبدیل سرمایههای انسانی به دارایی های فکری سازمان یافته برای سازمان ایجاد ارزش می کند.
به عبارتی باید گفت، هدف اساسی مدیریت دانش، تبدیل سرمایه انسانی و رابطهای سازمان به سرمایه ساختاری است.
جایگاه روابط عمومی و ارتباطات در سرمایه فکری
همانگونه که اشاره شد، با افزایش تعاملات و ارتباطات و تفاهمات دو و چندجانبه، نیازهای جدیدی در شکل "خدمت" ایجاد نمود و عامل گسترش فضای کسب و کار و خدمت رسانی با رویکرد مشتری مداری گردید. این تعاملات و ارتباطات و تفاهمات دو و چندجانبه که به عنوان عملکرد روابط عمومی و ارتباطات از آن نام برده می شود عامل اصلی ایجاد ارزش افزوده برای سازمان ها خواهد بود.
روابط عمومی و ارتباطات به عنوان یک دانش و یک سرمایه غیرفیزیکی و نامشهود از مجموعه سرمایه فکری سازمان می باشد. در نظام دانش محور امروز، از سرمایه فکری به منظور ایجاد ارزش برای سازمان استفاده میشود و موفقیت هر سازمان به توانایی مدیریت این دارایی ها بستگی دارد.
در مدیریت امروز بحث منابع اجتماعی به شکلی مجزا از منابع انسانی مورد توجه قرار گرفته و به آن پرداخته شده است. سرمایههای اجتماعی از نظر جایگاه در کنار سرمایه فکری به مفهوم دانش کاربردی سازمان قرار میگیرد. سرمایه اجتماعی معتقد است سرنوشت هر کس به روابطی که او با دیگران دارد بستگی دارد و این روابط در سازمان توسط روابط عمومی تنظیم شده و شکل میگیرد. در نتیجه موفقیت هر سازمانی در چگونگی تنظیم این روابط ترسیم میشود.
صاحبنظران، روابط عمومی را کوششی میدانند که به وسیله اطلاعات، اقناع و داوری برای طراحی (مهندسی) حمایت عامه از یک فعالیت یک حرکت یا یک موسسه با استفاده از ارتباطات انجام میشود. و نگرشها وطرز تلقیها را از پروسههای مختلف در روابط با عام مردم اندازهگیری و ارزیابی و تفسیر میکند و همچنین مدیریت را در تعریف اهداف برای افزایش تفاهم عمومی وپذیرش سازمان، تولیدات وطرح ها و کارکنان کمک و یاری میکند. نگرش اقشارگوناگون عامه مردم را اندازهگیری، ارزیابی و تفسیر میکند. و به عبارت دیگر، روابط عمومی عملی به عنوان یک برنامه وطرح اندیشیده همراه با مشورت و کوششی مستمر برای ایجاد و تفاهم دوجانبه بین یک سازمان و عامة در رابطه با آن است.
دربین این ویژگیها، ویژگی تفاهم دوجانبه ازهمه مهم تراست زیرا تا تفاهم نباشد هیچ ارتباطی ایجاد نمی شود. و ایجاد این تفاهم در درون و بیرون سازمان با حوزه ارتباطات و روابط عمومی است.
لذا میتوان جایگاه روابط عمومی و ارتباطات در سرمایه فکری را اینگونه بیان کرد که؛ این حوزه به لحاظ اهمیت خود در هر سه زیرمجموعه سرمایه فکری قابل بررسی است.
در موضوع سرمایه ساختاری، ارتباطات و روابط عمومی نیز مانند دیگر مشاغل و موضوعات ظرفیت هایی دارد که درون ساختر سازمان ساختاریافته خواهد بود.
در موضوع سرمایه انسانی، ارتباطات و روابط عمومی به عنوان یک دانش و همچنین یک هنر بیش از از دیگر موضوعات و مشاغل سازمانی نیازمند توجه است.
در موضوع سرمایه رابطهای نیز محوریت اصلی با ارتباطات و روابط عمومی است که نیازمند بهره برداری و مدیریت می باشد
همانگونه که ذکر شد، مدیریت دانش فرایندی است که به سازمان ها کمک میکند تا اطلاعات و مهارت های مهم را که بعنوان حافظه سازمانی محسوب میشود و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر مدیریت سازمان ها را برای حل مسائل یادگیری، برنامه ریزی راهبردی و تصمیم گیری های پویا به صورت کارا و موثر قادر میسازد. به عبارتی مدیریت دانش با تبدیل سرمایههای انسانی و رابطهای به دارایی های فکری سازمان یافته برای سازمان ایجاد ارزش می کند.
اما با ارتباطات و روابط عمومی برای افزایش سرمایه فکری سازمان چه می تواند انجام دهد؟ با رویکرد ارتقای توان و سرمایه رابطهای سازمان به عنوان یکی از عناصر سرمایه فکری می توان از طریق نوآوری و کشف ایده های مهم به صورت مستمر محصولات و خدمات برتر را ایجاد نمود و باعث ارتباط مستمر و پایدار با مشتریان، واسطهها، کارکنان، تأمین کنندگان، مقامات قانونی، جوامع، اعتباردهندگان، سرمایهگذاران و… گردید. این رویکرد مستلزم مدیریت و اندازه گیری است و همراستا کردن سرمایه فکری ومدیریت دانش است.
پیشنهادهایی برای روابط عمومی و ارتباطات برای ارتقای سرمایه رابطهای
این سؤال مطرح است که سرمایه رابطهای که از جمله مأموریت های ذاتی هر نظام ارتباطی در سازمان است، از کدام راه حفظ و تقویت می شود؟
به نظر میرسد ابتدا باید مفهوم و رویکردهای مدیریت سرمایه فکری برای مدیران ارشد سازمان ها روشن شوند و در اولویت قرار گیرند و در گام بعدی واحدهای روابط عمومی به اقدامات دامنهدار، از جمله موضوعات زیر توجه کنند:
- این واحدها باید از ساختار کلیشهای خود خارج شوند و به فکر طراحی و راهبری شبکه ارتباطی منسجم، هوشمند و یکپارچه با مشتریان، اعضا و عناصر کلیدی سازمان و سایر ذینفعان خود باشند.
- روابط عمومیها در اجرای مدیریت دانش در سازمان پیشتاز شوند و از این طریق مجموعههای دانش و برنامههای ارتباط با مشتری، رقبا، تأمین کنندگان و منابع سیستم، قوانین و مقررات، تعامل با دولت، جامعه، گروههای ذینفع و مؤسسات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را مستند و با بسط و گسترش این تجربهها در سازمان ارزشآفرینی کنند.
- این واحدها علاقه، پیوستگی و ارتباط ذینفعان با سازمان را ارتقا بخشند و در این راه از جدیدترین فناوری اطلاعات و ارتباطات بهره برند.
- همچنین امروزه، احترام یا مشتریمداری به عنوان محور فعالیت سازمانها و الزام بقای آنها مورد تأکید و توجه قرار گرفته است. واقعیت غیرقابل انکار این است که روابطعمومی سازمانهای خدمترسان و تجاری نیازمند ساختاری مشتریمدار است. لذا ضرورت دارد قابلیتهای سازمان با دیدگاه روابط عمومی و ایجاد ارتباط با مشتریان طراحی و تدوین شود. چنین روابط عمومی باید طوری طراحی شود که در راستا و جهت استراتژی اتخاذ شده و اهداف سازمانی قرار گیرد. برای این منظور، روابط عمومی باید عوامل زیر را مورد توجه قرار دهد:
ساختار (بخشهای) سازمانی: ساختار و شرح وظایف روابط عمومی باید طوری طراحی شود که اهداف و استراتژی سازمانی را برآورده سازد. مثلاً، اگر استراتژی سازمان تمرکز بر مخاطبان باشد، بخشهای روابط عمومی باید به گونهای طراحی شوند که به تحقق این هدف کمک کنند. مثلاً، میتوان به بخشهایی همچون: شناسایی نیازهای مخاطبان، مدیریت ارتباط با مخاطبان، افکارسنجی مخاطبان و … اشاره کرد. این درحالی است که در حالت سنتی روابطعمومی از بخشهایی چون سمعی و بصری، مطبوعات، مراسم و ... تشکیل میشود.
فرهنگ سازمانی: هر سازمانی، هنگامی که تغییری در استراتژی و فرایندها و فعالیت های خود می دهد، معمولاً با مخالفت مدیران، کارکنان و مخاطبان خود روبه رو می شود که گاهی ممکن است فرایند جدید را با شکست مواجه کند. در این خصوص مدیران روابط عمومی باید تدابیری بیندیشند که بتواند مقاومت های موجود را به حداقل برساند و تلاش کنند که استراتژی ارتباطی را به یک فرهنگ در سازمان تبدیل کنند. درگیر کردن کارکنان (مثل شرکت دادن آنها در تصمیمگیریهای روابط عمومی)، افکارسنجی مخاطبان، ایجاد ارتباط مؤثر با مشتریان، ایجاد سیستم های انگیزشی (همانند تخصیص هدایا و امکانات به مخاطبان، ایجاد پست الکترونیکی، درج خبرهای ویژه، ارائه پاداش به کارکنان)، ارائه آموزشهای لازم و ... از راهکارهایی است که می تواند مقاومت را کاهش دهد.
مهندسی مجدد کارکنان: هنگامی که سازمانها وارد فعالیتهای تازهای می شوند، چندان معقول به نظر نمیرسد که با کارکنانی ناتوان ادامه کار بدهند. ما احتیاجی به تاکتیک گرایان نداریم بلکه استراتژیتها هستند که برای ما مهم اند. به غیر از متخصصان ارتباطات، چه کسانی توانایی توسعه استراتژی ارتباطی، گسترش دامنه پیامها و سنجش پاسخها را دارند؟ سازمان ها و شرکتها باید به متخصصان ارتباطات فعال در بیرون و سازمانهای خود روی بیاورند.
|