تأملی درباره بایستههای رسانههای ارتباط جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی
چکیده
معرفتشناسان و فیلسوفان علم با اتخاذ رویکردی منطقی ـ فلسفی سعی در شناخت و تبیین ماهیت علم دارند. اما جامعهشناسان علم و معرفت تلاش دارند تا دلایل و چگونگی تکوین علم در ظرف ذهن و آگاهی عالِم و همچنین در ظرف فرهنگ و آگاهیجمعی جامعه را بررسی نمایند.
رسانههای جمعی همچون هر پدیدة اجتماعی دیگر بر فرایند تولید علم اثر میگذارند. مطالعهء نحوة اثرگذاری رسانههای جمعی بر تولید علم دینی، مستلزم فراهم کردن سه مقدمه است: 1. اختیار تعریف منقحی از علم دینی؛ 2. اتخاذ تبیینی از نحوة تولید علم دینی توسط عالم و همچنین پذیرفته شدن آن به عنوان علم در جامعه؛ 3. توجه به نظریات مطرح در حوزة اثرات رسانه بر فرد و اجتماع.
این مقاله با بررسی عوامل معرفتی و غیرمعرفتی دخیل در فرایند تولید علم دینی و نیز مروری بر چند نظریة مطرح در حوزة «اثرات رسانهای»، بر نقش رسانهها در فرایند تولید علوم انسانی اسلامی تأکید دارد.
کلیدواژهها: علوم انسانی اسلامی، تولید علم دینی، نظریههای اثرات رسانهای، علم نافع، جهانبینی، تعامل علم و عمل.
مقدمه
چیستی، چرایی و چگونگی تولید «علم دینی» را میتوان سه پرسش کلان و بنیادین در قلمرو مباحث علم دینی دانست. در سالهای اخیر هرچند موضوع «تولید علم دینی» ـ به ویژه در قلمرو علوم انسانی ـ بیش از پیش کانون توجه محافل علمی کشورمان قرار گرفته است، تلاشهای علمی انجام شده در جهت پاسخ به پرسشهای بنیادین آن، به یک اندازه نبودهاند. تشریحِ نیاز به علم دینی و ضرورت تولید آن و همچنین تبیین ماهیت علم و در پی آن، پاسخ به «چیستی علم دینی» حجم گستردهای از محتوای فعالیتهای انجام شده را تشکیل میدهد؛ درحالیکه به نظر میرسد به مسئلة چگونگی تولید علم دینی کمتوجهی شده است.[1] هرچند بخشی از این روند، سیر منطقی و طبیعیای است که طرح هر موضوع بدیعی ـ (از جمله علم دینی) میبایست بپیماید، باید توجه کرد که باز ایستادن و بسنده کردن به گفتوگوهای علمی در همین سطح، آسیبزا است؛ چراکه اگر بخواهیم ثمرة عملی دقتهای نظری و فلسفی در تعریف و تنقیح علوم انسانی اسلامی را شاهد باشیم و از برکات آن بهره ببریم، باید پس از ارائة تبیینی دقیق از نحوة تحقق علم دینی در ظرف آگاهی فرد و جامعه، وارد مباحث «سیاستگذاری علم» شویم و مبتنی بر آن آموزههای نظری، بایستههای هر فرد و نهادی را تعیین کنیم.
در این مقاله در آغاز مبتنی بر نظرات برخی از صاحبنظران صدرایی مباحث علم دینی، تعریف برگزیدهای از «علم دینی» و نحوة تولید آن ارائه خواهیم کرد. سپس مروری بر نظریههای «اثرات رسانهای» و همچنین کارکردهای اجتماعی رسانههای جمعی خواهیم داشت. سرانجام با بیان نقشی که رسانههای ارتباطجمعی میتوانند در فرایند تولید علم دینی داشته باشند، به توضیح بایستههای رسانههای جمعی در راستای تولید علوم انسانی اسلامی اهتمام میورزیم.
1. تعریف علم دینی
دربارة علم در دو مقام و با دو نگاه میتوان بحث کرد: مقام ثبوت و حقیقت نفسالامری علم، و مقام اثبات و تحقق تاریخی آن. علم در مقام ثبوت و حقیقت خویش، کشف واقع است و در این مقام، علم دینی و غیردینی نداریم؛ بلکه علم، علم است؛[2] اما علم در مقام اثبات، یعنی آنچه به منزلة علم در طول تاریخ حیات بشری معروف بوده است که ممکن است حقیقتاً علم بوده باشد و یا چه بسا جهل مرکب.[3] ازاینرو، بحث دربارة «علم دینی» در مقابل سایر علوم و یا سخن گفتن از «علوم انسانی اسلامی» در مقابل «علوم انسانی غربی» مربوط به مقام تحقق خارجی علم است. بهعبارتدیگر بخشهایی از علوم انسانی غربی (و یا علوم تولیدشده در هر فرهنگ دیگری) که حقیقتاً کشف واقع باشند، علم اسلامی به شمار میآیند؛ حتی اگر توسط دانشمندانی نامسلمان و در فرهنگ کفر تولید شده باشند. البته بخشهایی از علوم انسانی غربی که کشف واقع نیستند، علم نیز نیستند، هرچند مردمِ متعلق به آن فرهنگ (و حتی سایر فرهنگها) آنها را علم بدانند.
شهید مطهری از دیدگاه دیگری به تعریف «علم اسلامی» پرداخته است که درخور توجه و بهرهگیری است. برخی نخست علوم را به علوم دینی و غیردینی تقسیم، و سپس صرفاً علومی را که به گونة مستقیم مربوط به مسائل اعتقادی یا اخلاقی یا عملی دین هستند (همچون کلام، فلسفه، فقه، اخلاق، عرفان و تفسیر) و یا علومی را که مقدمة یاد گرفتن معارف یا دستورها و احکام دیناند (از قبیل ادبیات عرب و منطق) علم دینی معرفی میکنند. شهید مطهری به این افراد انتقاد، و علم دینی را چنین تعریف میکند:
هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضة دینی و علم دینی است. ما چرا نحو و صرف و لغت عرب را علوم دینی میدانیم؟ آیا جز از این راه است که نفع و فایدهای را در بردارد که موافق با منظور اسلام است؟ به چه مناسبت ما اشعار عشقی «امرؤالقیس» و اشعار خمری «ابونواس» را به عنوان تحصیل علوم دینی یاد میگیریم؟ البته برای اینکه ما را در فهم زبان قرآن کمک میکند. پس هر علمی که به حال اسلام و مسلمین نافع است و برای آنها لازم است آن را باید از علوم دینی شمرد، و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثوابهایی که در تحصیل علم گفته شده هست. . . اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعة اسلامی لازم و ضروری است علم دینی بخوانیم.[4]
بر اساس نگرش استاد مطهری، میتوان علم اسلامی را مفهومی تشکیکی دانست؛ به این معنا که در برخی شرایط خاصِ زمانی و مکانی ممکن است علمی نسبت به علم دیگر دینیتر باشد، چراکه پاسخگوی نیاز مهمتر و بااولویتتری است. در ادبیات دینی این نسبتها با عناوینی همچون اوجبِ واجبات، واجب، مستحب و مباح مشخص میشوند. شهید مطهری به این مسئله نیز اشاره میکند:
باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند. هر علمی که به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک میدهد و ندانستن آن، سبب زمین خوردن آن منظور میگردد آن علم را اسلام توصیه میکند، و هر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد اسلام دربارة آن علم نظر خاصی ندارد، و هر علم که تأثیر سوء دارد با آن مخالف است. . . با این مقیاس میتوانیم همة علوم مفید را علوم دینی بدانیم. میتوانیم بشناسیم چه علمی واجب کفایی است و چه علمی واجب عینی. ... این دیگر بستگی دارد به میزان هوشیاری و توجه کسانی که در هر زمانی اجتهاد میکنند و به استنباط احکام میپردازند.[5]
در جمعبندی این بخش میتوان چنین گفت که گزاره یا گزارههایی را میتوان علم اسلامی دانست که دو شرط ذیل را دارا باشند:
اولاً علم باشند؛ یعنی حقیقتاً کشف واقع کنند نه آنکه تنها جامعهای علمی آنها را به منزلة علم پذیرفته باشد (جهلِ علمنما نباشند). تحقق این مسئله مستلزم آن است که مبادی تصوری و تصدیقی آن علم نیز دارای صبغة معرفتی و کاشف از واقع باشند.[6] توضیح بیشتر اینکه هر علمی به لحاظ نفسالامر خود، با برخی تصورات و تصدیقات آغازین همراه است که در ادبیات مدرن با عنوان «پیشفرض» شناخته میشوند. این تصورات و تصدیقات میبایست یا از سنخ امور بدیهی و بالضروره راست باشند (که نیازی به اثبات ندارند) و یا از اصول موضوعهای باشند که پیشتر در علم دیگری اثبات شدهاند. این مبادی را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: مبادی هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشناختی و مبادی برآمده از دیگر علوم.[7] بهرهگیری از مبانی فلسفة الهی در تعیین مبادی تصوری و تصدیقی علوم، موجب میشود که این مبادی نیز از صدق معرفتی برخوردار باشند. بهعبارتدیگر با توجه به اینکه اسلام دینی است که منطبق بر حقیقت است، چنانچه لایهها و زمینههای بنیادین یک نظریة علمی، اسلامی باشند، آن علم نیز اسلامی خواهد بود؛
ثانیاً در راستای غایات مورد نظر اسلام باشند. (علم نافع باشند)؛ یعنی هر کشف واقعی را نمیتوان علم اسلامی دانست، بلکه آن کشف واقعی علم اسلامی است که دربردارندة سود و اثری باشد؛ البته سود و اثری که اسلام آن را خوب بداند. برای فهم بهتر این نکته میتوان به روایتی از پیامبر اکرم(ص) اشاره کرد. ایشان دربارة علم انساب فرمودهاند: «ذاک علم لا یضر من جهله ولاینفع من علمه.»[8] علم انساب در نظام جاهلی عرب که بر محور روابط خویشی و قبیلهای بنا شده بود، کارکرد و سود اجتماعی داشت به گونهای که آن نظام بدون این علم نمیتوانست استمرار یابد، ولی اسلام نظام اجتماعی نوینی را بر اساس ارزشهای الهی و حقیقی ساخت که در این نظام جدید علم انساب سودی نداشت. اسلام همچنانکه با نظام جاهلی عرب به ستیز پرداخت، با دانشها، متون و حتی ابزارهایی که در خدمت آن نظام بودند، به مبارزه پرداخت. به همین دلیل اسلام از علمالانساب که بنیانهای فرهنگی و نظام جاهلی را حفظ میکرد و انتقال میداد، استقبال نکرد و آن را دانشی سودمند ندانست.[9] فراتر از این نمونه، اسلام برخی علوم همچون «علم سحر» را تحریم کرد و زیانمند دانسته است. همچنین در برخی ادعیه از علم غیرسودمند به خداوند پناه برده شده است: «اللهم اعوذ بک من علم لا ینفع.»[10]
2. چگونگی تولید علم در بستر فرد و اجتماع
باید توجه کرد که هرچند علم پدیدهای مجرد و غیرمادی است، برخی علل و عوامل مادی در تحقق آن در فرد و جامعه دخالت دارند. حجتالاسلام پارسانیا دراینباره میگوید:
واقعیت و هستی شناخت [و علم] یک امر غیرمادی است، و لیکن تحصیل آن برای انسانی که در طبیعت زندگی میکند، میتواند نیازمند مقدماتی طبیعی باشد. این مقدمات که در حکم علل اعدادی و طبیعی هستند، نظیر مقدماتی هستند که انسان برای برداشتن قدم صدم باید انجام دهد. گام صدم عبارت از مجموع نود و نه قدمی نیست که قبل از آن برداشته میشود و نود و نه قدم پیشین نیز علت فاعلی قدم صدم نمیباشد؛ اما گام صدم بدون برداشتن نود و نه قدم قبلی حاصل نمیشود. حقیقت شناخت نیز با آنکه امری غیرمادی و مجرد است، عین مقدمات طبیعی و مادیای که برای تحصیل آن به کار میرود، نیست و غیرمادی بودن آن دلیل بر نفی این مقدمات نیز نمیباشد. صاحبان علوم تجربی هر یک در حوزة کار خود به شناخت و معرفی این مقدمات میپردازند.[11]
در این بخش به دنبال تبیین چگونگی شکلگیری و طرح گزارههای علمی در جامعه و فرهنگ هستیم. هر علمی (چه به منزلة یک تک گزاره و چه به مثابه یک نظام معرفتی) برای آنکه بتواند در جامعة علمی امکان طرح یابد و به رسمیت شناخته شود، به برخی از عوامل و زمینههای اجتماعی و فردی نیازمند است. با توجه به اینکه یک نظریة علمی همواره از طریق افراد به عرصة حیات جمعی وارد میشود، روشن میشود که زمینههای فردی دانشمندان نیز در پیدایش و ظهور نظریه دخالت دارند.[12] در مقام تحقق خارجی علم، میتوان از دو سنخ زمینههای وجودی سخن گفت: زمینههای وجودی معرفتی و زمینههای وجودی غیرمعرفتی.
1ـ2. زمینههای وجودی معرفتی تولید علم
بنا بر آنچه که در بخش تعریف علم دینی بیان شد، هر نظریة علمیای به حسب ذات و نفسالامر خود مبتنی بر برخی اصول موضوعه و مبادی هستیشناختی، معرفتشناختی و مانند آن است و بر اساس روش ویژهای که متأثر از آن مبادی است، شکل میگیرد. از اینرو یک نظریة علمی در عرصة فرهنگ نیز مستقل از مبانی و ملزومات خود نمیتواند شکل بگیرد؛ یعنی یک نظریه، برای آنکه به لحاظ تاریخی در درون یک فرهنگ تولید شود و به صورت درونزا و طبیعی به قلمرو فرهنگ علمی و عمومی وارد شود، باید پیشتر مبانی و مبادیاش به قلمرو فرهنگ وارد شده باشند و روش تولید معرفت، متناسب با آن نظریه در جامعة علمی پدید آمده باشد.[13] از آنجاکه نظریات علمی از طریق افراد (عالمان) طرح میشوند، لذا به طریق اولی میبایست مبانی و مبادی آن نظریات در عالم نهادینه شده باشند. البته این نهادینه شدن میتواند به صورت ناخودآگاه و از طریق فرایندهای فرهنگی و جامعهپذیری رخ داده باشد.
2ـ2. زمینههای وجودی غیرمعرفتی تولید علم
تولید علم علاوه بر زمینههای معرفتی، از زمینههای وجودی دیگری که بیشتر جنبة انگیزشی و غیرمعرفتی دارند، نیز بهره میبرد و بلکه تأثیر این دست زمینهها کمتر از زمینههای معرفتی نیست.[14] این عوامل را میتوان به دو دستة کلیِ فردی و اجتماعی تقسیم کرد.
1ـ2ـ2. زمینههای وجودی غیرمعرفتی فردی
تبیین زمینههای غیرمعرفتی تولید علم در ظرف آگاهیهای فردی، مستلزم اشاره به برخی گزارههای انسانشناختی است:
انسان عقل و ادراک محض نیست، بلکه مجموعهای از قوای ادراکی و گرایشهاست که البته این مجموعه واحد است، نه مرکب. لذا هر عملی که از «من» صادر شود، از تمامی وجود من نشئت میگیرد و فرقی نمیکند که این عمل یک عمل جوارحی باشد یا عمل پژوهشی در نتیجه پژوهشهایی که انجام میدهم، به عنوان یک فعلی که از من صادر میشود خالی از گرایشهای وجودی من نیست... میزان تأثیرپذیریِ معرفت انسان [از گرایشهایش] در علوم مختلف، متفاوت است؛ یعنی هرچه مطلبی که میخواهم بدانم، بیشتر به منافع و مضار وجودی من مرتبط باشد، شناخت من بیشتر تحت تأثیر گرایشهای من واقع خواهد شد. اینجاست که هر جهتگیری ارزشیای که در وجودمان باشد، در مقام علم و شناخت واقع نیز تأثیر خواهد گذاشت و انسان را از نوعی بیطرفی علمی، که ادعا میشود لازمة جستوجو و پذیرش حقیقت است، دور میکند و انسان میکوشد از مطلبی دفاع کند که مطلوب وی نیز هست از اینجهت علوم انسانی در معرض خطر بیشتری واقعاند؛ چراکه این علوم اساساً با مطلوبهای ما سروکار دارند و پیش از رسیدن به نتیجه، تمایل جدی برای رسیدن به نتیجة خاصی در ما وجود داشته است.[15]
علاوه بر این سنخ انگیزههای شخصی، مسائلی همچون نبوغ، زمینههای خانوادگی، تجربیات زیستی و ویژگیهای روانی نیز از جمله عوامل فردیای هستند که بر تولید علم تأثیر میگذارند. تبیین این دسته از عوامل، بیشتر بر عهدة روانکاوی شخصیت و روانشناسی فرد است.[16]
2ـ2ـ2. زمینههای وجودی غیرمعرفتی اجتماعی
عوامل اجتماعی غیرمعرفتی از دو جهت میتوانند بر فرایند تولید علم اثرگذار باشند: اول از طریق تأثیرگذاری بر فرد و دوم از راه اثرگذاری بر جامعة علمی. جزء نخست این تأثیرگذاری، مبیّن این نکته است که عوامل اجتماعی موجب شکلگیری برخی بینشها و گرایشهای ویژه در عالِم میشوند که توضیح چگونگی تأثیر این بینشها و گرایشها بر علم تولیدشده توسط آن فرد، در بخشهای پیشین آمد.
در توضیح جزء دوم میتوان گفت که یک نظریة علمی هنگامی میتواند منشأ عمل جمعی و اثرات اجتماعی شود که از ذهن و زبان عالم بیرون آید و در جامعة علمی به منزلة علم پذیرفته شود. برای نمونه اگر جامعة علمی کشوری نسبت به نظریهها و گزارههایی که در فرهنگی بیگانه «علمی» دانسته شدهاند، شیفته و منفعل باشد، و آنگاه دانشمندی نظریهای حقیقتاً علمی و سودمند، ولی در تناقض با نظریات مزبور ارائه کند، نظریة جدید نهتنها مورد پذیرش و مبنای عمل قرار نمیگیرد، که ممکن است موجبات انزوای آن دانشمند را نیز فراهم سازد.
اثرات عوامل اجتماعی غیرمعرفتی را میتوان در تقسیمبندیهای جزئیتری همچون عوامل اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی پیگیری کرد. برای نمونه، نظریة فوکو دربارة رابطة «علم و قدرت» را میتوان در زمرة نظریاتی دانست که به بررسی نقش عوامل سیاسی در تولید علم میپردازند. گفتنی است که میزان اهمیت و اثرگذاری هر یک از این عوامل در تکوین و تولید علم، بسته به شرایط و ویژگیهای فرهنگی و تاریخی هر جامعه، متفاوت است.[17]
3. اثرات رسانههای ارتباط جمعی
رسانههای ارتباطجمعی، رسانههایی هستند که این امکان را دارند تا پیام ارتباطی مورد نظر خود را همزمان به جمع عظیم و گوناگونی از مخاطبان برسانند.[18] بخشی از مطالعاتی که در قلمرو این رسانهها انجام شده است، به بررسی اثرات آنان بر مخاطبان (در سطح فردی و اجتماعی) میپردازد. مراد از تأثیر رسانهای آن است که در نتیجة فعالیتهای ارتباطی یک رسانه، چیزی در ذهن فرد (و یا در فرهنگ جامعه) باشد یا نباشد که اگر آن فعالیت رسانهای وجود نمیداشت، آن چیز نبود یا بود.[19] پرسش کلیدی در پژوهشهای انجامشده در قلمرو اثرات رسانهای، این است که آیا رسانهها آنقدر قدرت دارند تا طرز تفکر، گرایشها و رفتار افراد گوناگون را شکل یا تغییر دهند؟[20] مطالعات مزبور در سطوح گوناگون از تنوع و گسترة درخور توجهی برخوردارند که در این مجال، تنها به بخشی از این نظریهها که بیشتر با موضوع نوشتار پیشرو مرتبطاند، اشاره میکنیم.
1ـ3. نظریه کاشت
یکی از مطرحترین و بانفوذترین نظریهها دربارة تأثیر رسانهها، نظریة «کاشت» است که بر اساس تحقیقات و بررسیهای جورج گربنر شکل گرفته است. این محقق امریکایی، به خاطر ویژگیهای منحصر به فرد پیامهای تلویزیون، یعنی سادگی و قابلیت تکرارپذیری برنامهها و همچنین به دلیل سلطهای که ـ نسبت به سایر رسانهها ـ بر جامعة امریکایی دارد، مطالعات خود را بر تلویزیون متمرکز کرد. به زعم او، تلویزیون بذر نگرش ویژهای را دربارة جهان در ذهن مخاطبان میکارد و تماشای پیوستة تلویزیون در درازمدت میتواند بر باورهای مردم و رفتار آنان اثر بگذارد. به اعتقاد گربنر، تماشای فزایندة تلویزیون، مردم را مانند هم میکند و آنان را وامیدارد تا واکنشهای همسانی به رخدادهای ملی و بینالمللی از خود نشان دهند.[21] او معتقد است که تماشای تلویزیون جهانبینی افراد را شکل میدهد.[22] گربنر واژة «کاشت» را برای رد عقاید کسانی که معتقد به تأثیرات آنی تلویزیون بودند و همچنین تأکید بر تأثیرگذاری طولانیمدت آن به سبب استفادة فراوان به کار برد. پس بر پایة این نظریه یک برنامة تلویزیونی (رسانهای) منفرد، ممکن است اثراتی بر مخاطبان داشته باشد، ولی این اثرات چندان درخور توجه نیستند؛ درحالیکه برای درک تأثیرات بنیادین و فراگیر تلویزیون (رسانههای جمعی) باید بر کلیت پیامها، برنامهها، داستانها و تصاویری که مکرر از آن پخش میشوند، تمرکز کرد. گربنر معتقد است رسانهها تصویری کاذب از حقیقت به مخاطبان خود عرضه میکنند؛ تا آنجا که مخاطب، از تفسیر محتوای رسانه دست برمیدارد و به جای آنکه حقیقت عینی پیرامون خود را دریابد، بدان سوی میگراید که حقیقت بودن تصاویر رسانهها را باور کند. بینندگانِ همیشگی، به واقعیتی اعتقاد خواهند داشت که با آنچه در تلویزیون نشان داده میشود، هماهنگ است؛ درحالیکه تلویزیون همیشه دنیای واقعی را باز نمیتاباند.[23] نظریة کاشت، تلویزیون نه یک پنجرة رو به جهان یا بازتاباننده آن، بلکه جهانی در خود است که همچنین میتواند مخاطبان خود را سازگار با این جهانِ درخود، «فرهنگپذیر» کند. به طور خلاصه میتوان گفت بر اساس نظریة «کاشت»، رسانههای جمعی در فرایندی طولانی، پیوسته انباشتنی و متراکم، یک جهانبینی را در ذهن مخاطب خود کشت میکنند.[24]
2ـ3. نظریة برجستهسازی
توجه رسانههای جمعی به موضوعی، موجب میشود که اهمیت آن موضوع در نظر عموم افزایش یابد؛[25] چراکه مردم تصور میکنند که اگر خبری واقعاً دارای اهمیت باشد، رسانهها جایگاه ویژه و مهمی به آن میدهند.[26] ازاینرو، کارکرد برجستهسازی رسانهها را چنین توصیف کردهاند: گرایش رسانهها به تأثیرگذاشتن بر آنچه مردم دربارهاش خواهند اندیشید و یا آنچه مهم میپندارند. بر اساس این نظریه، رسانههای جمعی بیش از اینکه به دنبال آن باشند که به مردم بگویند «چه بیندیشند»، در پی آناند که به مخاطبان خود بگویند «دربارة چه بیندیشند». بهعبارتدیگر رسانههای جمعی اولویتهای مخاطبان خود را تعیین میکنند.[27] رسانهها دیدگاههای افراد را دربارة مهمترین مشکلات و مسائلی که جامعه با آنها روبهروست شکل میدهند؛ هرچند ممکن است مسائل و مشکلاتی که در رسانهها مورد تأکید قرار گرفتهاند، در واقعیتِ جامعه وجود نداشته باشند و یا به واقع از ضریب اهمیت چندانی برخوردار نباشند.[28]
3ـ3. نظریة مارپیچ سکوت
نظریة مارپیچ سکوت تأثیر متقابل بین ارتباطِ جمعی و ارتباط فردی را در رسانههای گروهی کانون مطالعه قرار میدهد. این الگو در پاسخ به این پرسش که افکار عمومی چگونه تشکیل میشوند، ارائه شده است.[29] پیشفرض این نظریه آن است که بیشتر افراد میکوشند از داشتن یک نگرش و باور بهصورت منزوی و تنها بپرهیزند. بنابراین فرد به محیط اطرافش چنان مینگرد که بیاموزد کدام نظریه حکمفرما و شایع است و کدام نظر کمتر مسلط، و روبهزوال است. اگر در فردی این تصور ایجاد شود که نظرات شخصی او با نظرات غالب در اجتماع متفاوت است، رغبت کمتری برای بیان آن نظرات خواهد داشت؛ تنها به این دلیل که از انزوا میهراسد. مردم هنگام ابراز عقیده میکوشند خود را با عقیدة اکثریت و وفاق عمومی، هماهنگ و از آن پیروی کنند.
با توجه به اینکه دسترس به نظر همة مردم در یک موضوع ویژه، بسیار دشوار و تقریباً ناممکن است، لذا منبع اصلی کسب اطلاع دربارة نظر اکثریت جامعه در یک موضوع، رسانههای جمعی و به تبع آن رابطان رسانهای هستند که قدرت فراوانی برای تعریف «جوِ فکری» (فضای فکری) در زمانی معین یا دربارة موضوعی خاص یا احیاناً عام دارند.[30] مخاطبان با رجوع به رسانهها، درمییابند که اولاً آیا نظر آنان دربارة آن موضوع خاص در اکثریت قرار دارد یا خیر و سپس میکوشند تا تعیین کنند که تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آنهاست یا خیر. اگر احساس کنند در اقلیت قرار دارند، گرایش مییابند که دربارة موضوع سکوت کنند. اگر گمان برند که افکار عمومی در جهت فاصله گرفتن از آنهاست، باز بدان سوی میگرایند که دربارة موضوع ساکت بمانند. هرچه بیشتر ساکت بمانند، افراد دیگر بیشتر احساس میکنند که دیدگاه متفاوت (نسبت به نظر غالب) عرضه نشده است و بیشتر ساکت میمانند. لذا این چرخه بهصورت فرایندی مارپیچی افزایش مییابد. رسانههای جمعی در این فرایند اهمیت دارند؛ چراکه مرجعی هستند که افراد برای درک توزیع افکار عمومی در یک موضوع به آنان رجوع میکنند. در حقیقت پوشش یک عقیده توسط رسانههای جمعی، سبب میشود که آن عقیده بر وضعیت اجتماعی تسلط یابد. در چنین شرایطی بسیار محتمل است که مخالفان آن عقیده، کمتر به گونة آشکار و علنی دربارة عقیدة خود سخن گویند.[31]
4. نقش رسانههای جمعی در تولید علم دینی
همانگونه که گفتیم، زمینههای وجودی معرفتی و غیرمعرفتی بر تولید علم مؤثرند. در این بخش خواهیم کوشید نقش رسانهها را در ارتباط با این دو سنخ زمینه بررسی کنیم.
1ـ4. زمینههای وجودی معرفتی
1ـ1ـ4. بسط و نهادینه کردن جهانبینی اسلامی در جامعه
شهید مطهری معتقد است که «یک مسلک و یک فلسفة زندگی خواهناخواه بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی دربارة هستی و بر یک نوع تفسیر و تحلیل از جهان مبتنی است.»[32] میتوان گفت افزون بر مکاتب فکری، هر فرهنگ نیز بر گونهای جهانبینی استوار است که گرایش آن فرهنگ را دربارة خدا، انسانیت، طبیعت، مسائل هستی، جهان، زندگی و مرگ، بیماری و دیگر مسائل فلسفی که بر درک اعضا از دنیای خود تأثیر میگذارند، تبیین میکند.[33] این بخش از فرهنگ ـ که ژرفترین لایة آن به شمار میآید ـ بیشترین بنیادهای معرفتی علم را در خود جای میدهد. بهبیاندیگر مهمترین مبادی منطقی و معرفتی هر علم (مبادی هستیشناختی، انسانشناختی و معرفتشناختی) در این لایة فرهنگ قرار میگیرند.[34] ازاینرو، اگر به دنبال تولید علوم انسانی اسلامی هستیم، بایستی در نخستین گامها، جهانبینی اسلامی را در ژرفترین لایههای فرهنگی جامعه نهادینه سازیم. نگاهی به پیشینة تولید علم غربی نیز تأیید کنندة این ادعاست؛ چراکه تولید علوم مدرن در قرن نوزدهم میلادی پس از آن آغاز شد که بنیانهای نظری آن علوم (هستیشناسی سکولار، انسانشناسی اومانیستی، معرفتشناسی پوزیتویستی و...) اولاً در سدههای پس از رنسانس توسط افرادی چون بیکن، دکارت و کانت طرح شده بود و ثانیاً به وسیلة هنرمندان، نویسندگان و فعالان فرهنگی در قلمرو گوناگون بازتولید شده و در فرهنگ آن جامعه استقرار یافته بود.[35]
با توجه به نظریة «کاشت»، که قویترین اثر رسانههای جمعی را شکلدهی به جهانبینی مخاطبان میداند، رسانههای ارتباطجمعی (بهویژه صداوسیما که بهگونة انحصاری در اختیار حاکمیت اسلامی قرار دارد) در کشور ما میتوانند مهمترین و کارآمدترین ابزار برای طرح، بسط، تعمیق و تثبیت جهانبینی اسلامی باشند. هرچند بخشی از این هدف میتواند از راه پخش برنامههای آموزشی مستقیم (مانند پخش سخنرانیهای آیتالله جوادی آملی، آیتالله مصباح و دیگران) و برنامههای ارشادی و مناسبتی محقق شود. تحقق اصلی آن مستلزم بهرهگیری از هنر دینی است؛ چراکه هنر میتواند اندیشههای فلسفی و عقلی را بهگونهای ممثل و حسی نماید که فرهنگ عامه و عمومی به آسانی با آن ارتباط برقرار کنند.[36] یکی از نظریهپردازان فرهنگی در اینباره میگوید:
بعد از دین، جایی که در آن معرفت باز تولید میشود، هنر است. جامعهای که هنر نداشته باشد، هرگز دین آن جامعه تبدیل به علم نخواهد شد. هنر یعنی بازتولید معرفتی یک کشور، یا بهعبارتدیگر نشانهشناسی برای معناهای تولیدشده در کشور. یک هنرمند با نشانههایی که تولید میکند، باعث میشود که مردم بتوانند ارزشها را قابل گفتوگو کنند. هنر خیلی مهم است. جامعه بدون هنر هرگز نمیتواند تمدن به وجود بیاورد.[37]
از این دیدگاه، میتوان به مسئلة وجود رسانههای جمعی و امکان بهرهگیری حاکمیت اسلامی از آنها به مثابه فرصتی مغتنم در جهت تولید علم اسلامی نگریست؛ چراکه با استفاده از این فرصت میتوان با سرعتی بسیار بیشتر، جهانبینی اسلامی را در گسترهای افزونتر ترویج کرد. توضیح بیشتر آنکه در غرب چندین قرن طول کشید تا تحولات فکری و فلسفی پس از رنسانس توسط آثار هنری (مانند تابلوهای نقاشی، رمانها و موسیقی) و دیگر فعالیتهای فرهنگی، سپهر فرهنگ عمومی را تسخیر کند و راه را برای تولید علوم مدرن بگشاید؛ اما به نظر میرسد با استفاده از رسانههای جمعی و هنر دینی، این امکان برای نظام اسلامی هست تا گزارههای بنیادین اسلام ناب و نگرش توحیدی به عالم را در زمان کمتری در فرهنگ جامعه نهادینه سازد.
2ـ1ـ4. برجستهسازی مسائل واقعی جامعه بر مبنای اهمیت دینی آنها
علوم انسانی اسلامی بایستی قابلیت پاسخگویی به نیازهای جامعة اسلامی و نظام اسلامی را داشته باشند. این سخن حضرت امام(ره) دربارة دانشگاه اسلامی، مؤید این نکته است:
دانشگاههای ما باید در [رفع] احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند... باید دانشگاه، اسلامی شود تا علومی که در آنجا تحصیل میشود، در راه تقویت ملت [بوده] و با احتیاج ملت همراه باشد.[38]
تحقق این ویژگی مستلزم آن است که محیطهای علمی و دانشمندان علوم انسانی گرفتار مسائل تقلیدی، خودساخته، انتزاعی و بیگانه از جامعه نباشند؛ بلکه از مسائل و مشکلات واقعی جامعة دینی آگاهی یابند و مسئلههای خود را از میان نیازهای واقعی و موجود جامعه و نظام اسلامی برگزینند. همچنانکه در علوم فنی ـ مهندسی از لزوم ارتباط دانشگاه با صنعت سخن گفته میشود، در علوم انسانی نیز بایستی میان دانشگاه و متن جامعه ارتباط منسجم و متقابل برقرار شود. رسانهها میتوانند در این راستا نقش «واسطه» را بر عهده گیرند و شکاف میان آنها را ترمیم کنند.
بر پایة نظریة «برجستهسازی»، رسانههای جمعی فهرستی از مهمترین مسائل جامعه را ارائه، و از این طریق بخش سترگی از اولویتهای فکری مخاطبان خود را تعیین میکنند. مدیران رسانهای هنگامی میتوانند از این کارکرد در جهت تولید علوم انسانی اسلامی بهره برند که اولاً از دیدگاه اسلامی به جامعه بنگرند و مسائل و معضلات آن را بیابند؛ ثانیاً مبتنی بر نظامِ اولویتبندی دینی، برای این مسائل اهمیت و ضریب رسانهای قایل شوند. شاید از این دیدگاه، اهمیت این سخن حضرت امام دربارة کارکرد اجتماعی هنر دینی بیشتر کانون توجه قرار گیرد: «هنر در مدرسة عشق نشاندهندة نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. »[39] افزون بر این، برپایة نظریة «کاشت» رسانهها، تصویری از جامعه را نیز در ذهن مخاطبان خود میکارند. ازاینرو، هرچه واقعیتهای جامعه عادلانهتر در قاب رسانهها بازنمایی شوند، ادراک دانشمندان علوم انسانی از جامعه به واقعیت نزدیکتر خواهد بود و علمی که ناظر به مسائل جامعه تولید میکنند نیز صبغة دینیتری خواهد داشت.
به عنوان نمونهای از اهتمام به این هدف رسانهای، میتوان به برنامة تلویزیونی «ثریا» اشاره کرد که میکوشد با طرح مشکلات و مسائل واقعی جامعه (البته بیشتر در قلمرو علوم مهندسی، پزشکی و فنآوریهای وابسته به آنها) اذهان محققان و سیاستگذاران این بخشها را به موضوعات مورد نیاز جامعه متوجه سازد و آنان را نسبت به تولید علم سودمند در عرصههای مزبور دغدغهمند کند.
3ـ1ـ5. آگاهی بخشی نسبت به هویت علم غربی و شکستن اقتدار آن
در فرهنگ دینی جامعة ما نهتنها «علم» از قداست برخوردار است، که عالمان و جویندگان دانش نیز دارای احترامی ویژهاند و تلاش آنان برای کسب علم، عبادت به شمار مییاد. علم سکولار غرب به پشتوانة قدرت سیاسی، اقتصادی و استعماری کشورهای غربی و با گرفتن قداستی که مفهوم علم در جامعة ما داشت، بهصورت چراغخاموش و بدون ایجاد حساسیت، وارد جامعة ما شد.[40] تزریق علم سکولار غربی در نگاه دینی به علم و عالم، موجب شده تا این علوم در جامعة ما از مصونیتی کاذب برخوردار شوند؛ چراکه دانشآموزان و دانشجویان با این نگاه که این علوم واقعا علماند(کاشف واقعاند) آنها را تنها بدین دلیل میآموزند تا در زندگی فردی و اجتماعی خود به کارشان گیرند؛ درحالیکه علوم مزبور درحقیقت آمیختهای درهمتنیده و پیچیده از علم و جهلِ مرکباند که بر مبادی و مبانیای شکلگرفتهاند که در تعارض با جهانبینی اسلامی (و حقیقتِ هستی) قرار دارند. اینگونه رویارویی با علوم غربی از سویی مانع نقد و ایجاد تحول در این علوم میشود و از سوی دیگر، موجبات آن را فراهم میسازد تا مبادی فلسفی و فرهنگی علوم مزبور (که در تعارض با فرهنگ اسلامی و بومی مایند) به مرور زمان و بهصورت ناخودآگاه و غیرنقادانه در ذهن آموزندگان رسوب کنند و در پی آن تعارضات و گروههای فرهنگی در جامعه ایجاد شود.[41]
یکی از نخستین گامهایی که در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی باید برداشت، اصلاح این نگرش به علوم انسانی غربی در سطح فرهنگ نخبگان حوزوی و دانشگاهی، و سپس فرهنگ عمومی است. رسانههای جمعی میتوانند نقش مهمی در تحقق این هدف داشته باشند. دراین جهت، یکی از راهبردها توجه به کارکرد آموزشی رسانه است. بهعبارتدیگر رسانهها بکوشند تا با پرداختن به مباحث فلسفة علم ـ البته با زبان هرچه سادهتر ـ این مسئله را نهادینه کنند که اولاً زمینة فرهنگی ـ فلسفی یک نظریه در شکلگیری آن دخیل است و ثانیاً علوم غربی ـ به ویژه علوم انسانی غربی- از زمینههای غیردینی، الحادی و سکولار تغذیه کردهاند؛ لذا نمیبایست آنها را بهصورت کامل پذیرفت. هرچند مباحث تخصصیتر میبایست از طریق رسانههایی که مخاطب خاص دارند (همچون شبکة آموزش، شبکة معارف، شبکة 4 و صفحات اندیشة روزنامهها) ارائه شوند، میتوان اینگونه موضوعات را با زبان سادهتر از رسانههایی با مخاطب عمومیتر نیز منتقل کرد. ارتباط برقرار کردن بسیاری از مخاطبان صداوسیما با مباحث نظریای که آقای رحیمپور ازغدی ارائه میکند، مؤید این مدعاست.
سیاست رسانهای پیشنهادی دیگر برای تحقق هدف مزبور، رسانهای کردن ناکارآمدی نظریههای علمی غربی در توصیف و تبیین پدیدههای انسانی و اجتماعی است. علوم انسانی غرب در پناه پیشرفتهای تکنولوژیکی که این تمدن، بیشتر در قلمروهای فنی و تجربی به دست آورده است، توانسته این تصور عمومی را ایجاد کند که در قلمرو توصیف و تبیین پدیدههای انسانی و اجتماعی و بالتبع سیطره بر آنها و مدیریتشان نیز کارآمد است. رسانههای متعلق به تفکر انقلاب اسلامی میتوانند غیرواقعی بودن این تصور را نشان دهند و هیمنه و اقتدار ساختگی علوم انسانی غربی را در هم شکنند. یکی از عملیاتیترین راهبردها در این زمینه، رسانهای کردن نظریاتی است که غربیان دربارة پدیدههای انسانی و اجتماعی پیرامون ما ارائه کردهاند؛ چراکه مردم (از جمله تحصیلکردگان) به دلیل ارتباط بیواسطهای که با آن پدیدهها دارند، با اندک توضیحی نادرستی آن نظریهها را درمییابند. برای نمونه میتوان به نظریههایی در غرب اشاره کرد که کوشیدهاند «انقلاب اسلامی» را تبیین کنند. راهبرد عملیاتی دیگر، برجستهسازی مشکلات اجتماعیای است که امروز غرب را دچار بحرانهای ژرف و گسترده کرده است؛ چراکه اگر علوم انسانی تولیدشده در غرب کارآمد بودند، امروز آن جوامع نمیبایست دچار چنین بحرانهایی میبودند. برای نمونه میتوان به وضعیت زنان در غرب اشاره کرد. سخن رهبر معظم انقلاب در این جهت راهگشاست:
از من سؤال کردند که شما در مقابل آنچه که غربیها دربارة مسئلة زن در کشور میگویند، چه دفاعی دارید؟ من گفتم: ما دفاع نداریم، ما هجوم داریم! ما در مسئلة زن، از غرب طلبکاریم. ما مدعی غربیم. آنها هستند که دارند به زن ظلم میکنند، زن را تحقیر میکنند؛ جایگاه زن را پایین میآورند. به اسم آزادی، به اسم اشتغال، به اسم مسئولیت دادن، آنها را مورد فشارهای روحی، روانی، عاطفی و اهانت شخصیتی و شأنی قرار میدهند. آنها باید جواب بدهند. جمهوری اسلامی در این زمینه یک مسئولیتی دارد. جمهوری اسلامی در مسئلة زن باید به طور صریح و بدون هیچ مجامله، حرف خودش را ـ که عمدتاً اعتراض به نگاه غربی و این نامعادلة ظالمانة غربی است ـ بگوید.[42]
2ـ 4. زمینههای وجودی غیرمعرفتی
1ـ2ـ4. تقویت انگیزة حقیقتجویی از راه طرح مباحث اخلاقی
بنا بر تحلیلی که از تولید علم ارائه شد، معرفت انسان، از انگیزهها و منافع فردی و اجتماعی او متأثر است. برای نمونه، نویسندگان کتاب چگونگی علم با موردکاوی هفت رویداد علمی گوناگون، نشان میدهند چگونه منافع و جهتگیریهای ارزشی غیرعلمی موجب میشود تا دانشمندان بزرگی همچون لویی پاستور نتایج برخی آزمایشهای خود را نادیده بگیرند و از نظریهای دفاع کنند که خواستههای نفسانی آنان را بیشتر برآورده میسازد.[43] راهحلی که میتوان از دیدگاهی اسلامی برای جلوگیری از این مشکل ارائه کرد، عبارت است از تقویت ابعاد اخلاقی عالِم و جامعة علمی. توضیح بیشتر اینکه انسان در کنار دیگر گرایشهای خود از یک گرایش مهم فطری به نام «حقیقتجویی» نیز برخوردار است. از آنجاکه آموزههای دینی و اخلاقی در جهت تقویت این گرایش آدمی سامان یافتهاند، عمل به این آموزهها موجب میشود تا افزون بر تعدیل دیگر گرایشها، پژوهشهای عالِم ذیل این گرایش استوار شوند و از گزند انحراف به سوی سایر مطلوبهای دیگر او ایمن بمانند.[44] ازاینروست که قرآن بر نقش «تقوا» در کسب تعلیم الهی صحه میگذارد و میفرماید: «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ.»(بقره: 282) به علاوه تقوا را عامل پیدایش قدرت تمیز میان «حق و باطل»، «صدق و کذب» و «احسن و قبیح» معرفی میکند: «إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا».(انفال: 29).[45] بنابراین تلاش رسانههای جمعی برای طرح آموزههای اخلاقی اسلام در جامعه و نیز تحریک گرایش حقیقتجویی انسانها، علاوه بر آثار مثبتی که بر فرهنگ عمومی مردم و سبک زندگی آنان میگذارد، زمینهساز تولید علم دینی نیز میتواند باشد.
برای نمونه آیتالله العظمی خامنهای رذیلة «ترس از غیرخدا» را به منزلة مانعی در برابر فهم مطرح میکنند:
ما نه فقط در عمل احتیاج به شجاعت داریم، در فهم هم احتیاج به شجاعت داریم. در فهم فقیهانه، احتیاج به شجاعت هست. اگر شجاعت نبود، حتی در فهم هم خلل به وجود خواهد آمد... درک صحیح از مبانی دین و از موضوعات دینی و از موضوعات خارجی منطبق با آن مفاهیم کلی و عمومی یعنی کُبریات و صُغریات، احتیاج دارد به اینکه ما شجاعت داشته باشیم؛ ترس نداشته باشیم؛ و الا ترس از مالمان، ترس از جانمان، ترس از آبرویمان، انفعال در مقابل دشمن، ترس از جو، ترس از فضا؛ اگر این حرف را بزنیم، علیه ما خواهند بود؛ اگر این حرف را بزنیم، فلان لکه را به ما خواهند چسباند؛ این ترسها فهم انسان را هم مختل میکند. گاهی انسان به خاطر این ترسها، به خاطر این ملاحظات، صورتِ مسئله را درست نمیفهمد؛ نمیتواند مسئله را درست درک بکند و حل بکند؛ موجب اشتباه خواهد شد. لذا «و لا یخشون احدا الّا اللَّه» خیلی مهم است.[46]
از اینرو هرچند در نگاه اول، تلاش رسانهها برای ترویج روحیة شجاعت و جسارت، فعالیتی در جهت اصلاح فرهنگ عمومی جامعه و... به نظر آید، در درازمدت اثر آن را در قلمرو مجاهدتهای علمی نیز میتوان دید. البته توجه به این نکته ضروریِ است که ترویج ارزشهای اخلاقی ناظر به عرصة تولید علم و ارتقای اخلاقی پژوهشگران مستلزم آن است که تولیدکنندگان رسانهای از رایجترین و مهمترین لغزشگاههای اخلاقی در مسیر تولید علم آگاهی داشته باشند تا آنها را در اولویت برنامهسازی خود قرار دهند و همچنین محصولات تولیدیشان تا حد امکان ناظر به مصادیق فعالیتهای علمی باشد تا تأثیرگذاری بیشتری داشته باشند.
2ـ2ـ4. دغدغهمند ساختن محققان علوم انسانی نسبت به آرمانهای دینی
علاوه بر آنچه گفتیم، رسانههای جمعی همچنین میتوانند از راه برانگیختن پژوهشگران نسبت به برخی مطلوبها و غایات، تولیدات علمی آنان را جهتدهی کنند. در تبیین این مسئله چنین گفته شده است:
انسان فعل ارادی بدون غایت نمیتواند انجام دهد و پژوهش نیز یک فعل ارادی است و لذا اینکه غایت ما از هر علمی چه باشد، فوقالعاده پژوهش ما را تحت تأثیر قرار میدهد و جهت پژوهشهای ما را تعیین میکند که اصلاً به چه اموری بیندیشیم و دربارة چه اموری فکر نکنیم؛ چه واقعیتهایی را در تحقیق خود لحاظ بکنیم و از کنار کدام واقعیتها بیاعتنا عبور کنیم؛. ... اینجاست که معلوم میشود که مثلاً اینکه غایت علم اقتصاد را تحقق «رفاه حداکثری» بدانیم یا تحقق «عدالت حداکثری»، چقدر در ماهیت علم اقتصادی که حاصل میشود، مؤثر است.[47]
هرچند آشنایی محقق با جهانبینی اسلامی به گونة طبیعی آگاهی او از غایات و اهداف اسلام را نیز در پی خواهد داشت، صرف این آگاهی برای تولید علم اسلامی بسنده نیست، بلکه بایسته است که محقق نسبت به آرمانهای اسلامی علاقهمند و دغدغهمند شود؛ چراکه حرکت پیوسته در مسیر تولید علم دینی ـ بهویژه در شرایطی که علم سکولار غربی بر محیطهای علمی حاکمیت دارد ـ نیازمند مجاهدت فراوان، جنگیدن با مشکلات گوناگون و گذشتن از برخی از منافع و راحتطلبیهاست. این امر مهم تحقق نمییابد مگر آنکه آرمانهای دینی به قدری در فرد انگیزه ایجاد کرده باشند که دغدغة تحققشان لحظهای او را آرام نگذارند و مانع ناامیدی و توقف او شوند. نگاهی به شخصیت اثرگذارترین عالمان علوم انسانی اسلامی مؤید این مدعاست. استاد مطهری همچنانکه در اوج نظریهپردازی دینی قرار دارد، الگویی کامل از یک مسلمان دردمند و آرمانخواه نیز هست. یکی از صاحبنظران اهمیت این ویژگی شهید مطهری را چنین شرح میدهد:
افراد فاضل و داننده، پیوسته در میان ما بودهاند و اینک بیش از هر زمان دیگری فضلای دانشگاهی و حوزوی داریم؛ اما مطهری چه چیزی داشت که عمده صاحبان فضل و تصدیقدارهای ملّا و محقق و مؤلف حوزوی و دانشگاهی ما کمتر دارند؟!
چیست که ما کم داریم؟!... چه شد که او یکتنه و بیهیچ امکانات، پیش از انقلاب، چنان جبهة عظیمی در محاجههای نظری میگشاید و چنان برکتی بر جای مینهد و هنوز که هنوز است، یکی از عمدهترین منابع تغذیة تئوریک انقلاب همان آثاری است که از چهل تا سی سال پیش به دست او به نگارش درآمده است. درد ما چیست که با وجود بودجههای فرهنگی در این همه سال، هنوز به اندازة یک مطهری کار را به سامان نرساندهایم؟ آیا «درد بیدردی» نیست؟... یک مصلح دینی و اجتماعی، بدون یک قلب شعلهور، قادر به هیچ اصلاح جدیای نخواهد بود. آری؛ اینهاست که جامعهای را شخم میزند و بذر یک نسل جدید را میپرورد؛ اما اگر یک محقق، یک فقیه، یک فیلسوف، یک عالم علوم انسانی، یک نویسنده و خطیب، دچار «درد بیدردی» بود و اگر خواست از راه کلمه نوشتن و گفتن ارتزاق و سر در توبرة علم خویش کند، اگر فکر اصلاح و انقلاب، فکر تربیت و آزادی، فکر عدالت و عبادت، به پردههای مغزش فشار نیاورد و درد تشکیل حکومت و نشر معرفت و مرگ اشرافیت و مظالم اقتصادی، در حدی نیست که قفسة سینهاش را در هم شکند و نسبت به اعمال ایدههای قدسی خویش کمتفاوت است و مایهگذار نیست و... چنین دانشمند محترم و متفکر مردمیای، ارزش یک نگاه تأییدآمیز را هم ندارد و افسوس که چقدر از این نوع اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی روی دستمان ماندهاند.[48]
بخش سترگی از این دغدغهمندی را رسانههای جمعی میتوانند با طرح هنرمندانة آرمانهای دینی و برجستهسازی کاستیهای وضعیت موجود در قلمرو هریک از آن آرمانها، ایجاد کنند. برای نمونه شاید یک محقق اقتصادی، از واپسین آمار فقر و سطح درآمد پایینترین دهکهای اقتصادی در جامعه آگاهی کامل داشته باشد و مبتنی بر جهانبینی اسلامی آن را نامطلوب هم بداند، ولی از آنجاکه بهگونة ملموس با این پدیده رویارویی شخصی نداشته است، همة همت علمی خود را در جهت حل این معضل به کار نبرده باشد (تنبلی و کاهلی کرده و یا در کنار آن به موضوعاتی با اهمیت کمتر پرداخته باشد). لازم نیست رسانه همة مصادیق این معضل را پوشش رسانهای دهد؛ بلکه میتواند با به تصویر کشیدن هنریِ این معضل تنها در یک خانواده و نشان دادن تبعات آن (بررسی مصداقی یک نمونه) انگیزة محقق را در جهت تولید علم برای حل این معضل صد چندان کند و به تعبیر اسلامی او را به جهاد علمی در این قلمرو فرابخواند. مثال دیگر را میتوان در قلمرو دانش مدیریت مطرح کرد. یکی از نکاتی که در حاشیة سازماندهی دیوانسالارانه و تقسیم کار تخصصی و جزئی در کارخانجات و سازمانها مطرح میشود (و حتی دانشجویان دورههای کارشناسی رشتة مدیریت نیز آن را فرامیگیرند) این است که در اینگونه سازماندهی، شأن کارمندان در حد ابزارهایی برای کسب اهداف سازمانی فروکاسته، و دیگر شئون آنان (همچون احساسات، خلاقیتها، کمال و رشد معنوی) نادیده گرفته میشود. صرف وجود این آگاهی در اذهان عالمان، انگیزهای قوی برای حل این مسئله نیست. بهرغم اینکه سالهاست این آگاهی حاصل شده، این مشکل تا حد بسیاری همچنان پابرجاست؛ چراکه آنان بهصورت عینی و ملموس پیامدهای منفی این نوع سازماندهی بر کارکنان را تجربه نکردهاند. رسانههای جمعی میتوانند این پیامدهای منفی را در قالب مستند و یا داستان برای نظریهپرداز رشتة مدیریت ملموس کنند. بیان دراماتیک و داستانی زندگی یکی از افرادی که در اینگونه سازمانها از هویت انسانی خویش فاصله گرفتهاند (چنانکه در فیلم «عصر جدید»، چارلیچاپلین با زبان طنز به بخشهایی از آن اشاره میکند؛ هرچند با رویکرد اسلامی میتوان انتقادهای بسیار بنیادیتری نیز مطرح کرد) ـ میتواند اولاً مشکل را ژرفتر به پژوهشگر انتقال دهد. و ثانیاً او را برای حل این مشکل دغدغهمند کند. خلاصة این سرفصل آن است که رسانهها میتوانند کاری کنند که پژوهشگران علوم انسانی به مثابه مسلمان دردمندی که به دنبال مرهمگذاری بر دردهای جامعة اسلامی است، با روحیة جهادی به فعالیت علمی بپردازد، نه صرفاً با انگیزة کسب معیشت و وجاهت علمی.
3ـ2ـ4. برجستهسازی رسانهای نظریهپردازان و نظریههای علوم انسانی اسلامی
بنا بر نظریة مارپیچ سکوت، افراد (از جمله نظریهپردازان و پژوهشگران) اغلب از طرح نظریه و نگرشی که موجب انزوای آنان در جامعه (و نیز جامعة علمی) شود میپرهیزند. محققان از طریق رویارویی مستقیم با محافل علمی ـ دانشگاهی و نیز بهره جستن از رسانههای جمعی درمییابند که طرح چگونه نظریاتی موجبات انزوای آنان را در جامعه فراهم میآورد. سیطرة علوم انسانی غربی بر محافل دانشگاهی کشور و نیز پشتیبانی گستردة رسانههای جهانی از این جریان فکری، این پیام را به پژوهشگران علوم انسانی اسلامی میدهد که همفکران آنان در اقلیتاند؛ لذا اگر نظریههای نوآورانة خود را ارائه دهند، در انزوا قرار خواهند گرفت. ازاینرو، آنان به سکوت و یا حداکثر طرح دیدگاههای خود در محیطهای محدودِ همفکر گرایش مییابند. اقدامی که رسانههای وابسته به تفکر انقلاب اسلامی میبایست برای شکستن این مارپیچ تکرارشونده انجام دهند، بازنمایی رسانهای و برجستهسازی نظریات و نظریهپردازان علوم انسانی اسلامی است. البته این بازنمایی لزوماً نمیبایست با رویکرد ترویجی و تبلیغاتی باشد (هرچند در نظریاتی که استحکام علمیشان یقینی است، میتوان از چنین رویکردی بهره برد)، بلکه یکی از مهمترین راهبردها در این زمینه میتواند دامن زدن به فضای گفتوگوها و مناظرات علمی باشد. چنین مناظرات علمیای ـ علاوه بر سایر ثمرات- این پیام ضمنی را به مخاطب خواهند فرستاد که اولاً جریان فکری معتقد به علوم انسانی اسلامی به آن شدتی که رسانههای متعلق به تفکر رقیب تصویر میکنند در اقلیت نیست؛ ثانیاً طرح یک نظریة مبتنی بر مبانی اسلامی، نهتنها به انزوا نمیانجامد، که مجال خودنمایی در برابر نظریههای حاکم در محیطهای علمی را مییابد؛ چراکه صرف شکلگیری فضای سنجش و انتقاد نسبت به نظریهای علمی، این حس را به محقق میدهد که دیدگاه وی کانون توجه قرار گرفته و چنانچه اهتمام علمی بیشتری داشته باشد، پذیرش آن در جامعة علمی نیز ممکن است. برخی از قسمتهای برنامة تلویزیونی «زاویه» از شبکة چهار، مصداقی در خور بیان از این نوع سیاستاند.
4ـ1ـ4. تقویت چرخة تعاملی میان علم و عمل
از آنجاکه علم دینی در جهت حل مسائل فردی و اجتماعی مسلمانان تولید میشود، گسترش و تعمیق آن مستلزم بهکارگیری آن در صحنة عمل است. به کار بستن نظریهای علمی در سپهر عمل (البته پس از آنکه نظریه توانست صدق خود را به جامعة علمی بقبولاند) ممکن است نواقص، کاستیها و حتی نادرستی آن را روشن سازد. لازم است این بازخورد به جامعة علمی ارائه شود تا نسبت به اصلاح و یا طرد آن نظریه اقدام کند؛ چراکه نقدهای وارد بر نظریات گذشتگان در درون جامعة علمی، آشکارشدن نقصهای نظریات پیشین و به طور کلی ذخیرة معرفتی درون یک علم و تطوراتی که یک دانش در مسیر تلاشهای عالمان گذشته داشته است، از جملة عوامل وجودی برای شکلگیری نظریهای جدیدند.[49] از سوی دیگر ممکن است که نظریة مزبور افزون بر صدق نظری در قلمرو عمل نیز از کارآمدی برخوردار باشد که دراینصورت علم یاد شده یکی از مسائل فرد یا جامعة دینی را حل میکند و او را در مسیر کمال خود گامی به پیش میبرد. با این حرکت، مسائل تازهای در برابر فرد یا جامعه رخ مینمایانند که نیازمند کار فکری و پژوهش علمیاند. برایناساس میتوان گفت که یکی از عوامل مؤثر بر تولید علم دینی، «مصرف علم دینی» توسط فرد و جامعة دینی است.[50] به منزلة مؤید این مدعا میتوان به آیة مبارکه «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت: 69) و نیز حدیثِ «من عمل بما علم علمه اللّه ما لا یعلم» اشاره کرد. مقام معظم رهبری نیز یکی از علل عدم پیشرفت در برخی زمینهها را بیتوجهی به «عمل» میدانند:
وقتی علم را در وادی عمل و تجربه انداختید، هم شکوفا میشود و هم با گوشههای ناشناختة زیادی برخورد و آنها را کشف میکند. «العلم یهتف بالعمل فان اجابه والا ارتحل عنه.[51] خیلی جملة عجیبی است؛ یعنی علم عمل را صدا میزند و به عمل میگوید بیا. اگر عمل دنبال علم آمد، چه بهتر؛ اگر نیامد، علم هم میرود. اینکه شما میبینید ما در خیلی از بخشهای علمی پیشرفت نکردهایم، به خاطر همین است.[52]
افزون بر آثار یادشده، عمل به نظریات علوم انسانی اسلامی تولیدشده، برای محققان و پژوهشگران این عرصه اثر انگیزشی بسیار مثبتی نیز خواهد داشت؛ چراکه آنان احساس «منشأ اثر بودن» میکنند.[53] از سوی دیگر، عملنکردن به این علوم موجب بیرغبتی دیگران به علوم دینی و حتی اصل دین میشود.[54] در حدیثی از حضرت علی(ع) نیز چنین آمده است:
«انما زَهَّد الناس فی طلب العلم، کثْرَةَ ما یرون مِن قلَّةَ مَن عَمِلَ بما عَلِم»؛[55] آنچه موجب میشود مردم در طلب علم راغب نباشند، این است که بسیار میبینند که عالم عامل و کسی که به آنچه میداند عمل کند، اندک است.
رسانههای جمعی این ظرفیت را دارند که هم افراد را به عمل به علوم دینی تولیدشده تشویق و ترغیب کنند و هم از سازمانها و نهادهای گوناگون حاکمیتی، عمل به علوم انسانی اسلامی تولیدشده را بخواهند. توضیح بیشتر اینکه با توجه به اقتدار و مرجعیتی که علوم انسانی غربی یافتهاند، بهگونة طبیعی افراد و سازمانهای گوناگون تمایل دارند برای حل مشکلاتشان به علوم مرسوم و نظریههای مشهور رجوع کنند. لذا سوق دادن آنها بهکارگیری علوم انسانی اسلامی علاوه بر آگاهیبخشی، نیاز به حمایت و فشار افکار عمومی نیز دارد که این هدف مهم را رسانهها میتوانند تحقق بخشند. برای نمونه، هرچند در زمینة بانکداری اسلامی راه نرفتة طولانی و دشواری در برابر اقتصاددانان اسلامی وجود دارد، بسیاری از نظریاتی که آنان در راستای حل بخشی از مشکلات نظام بانکی کشور ارائه کردهاند، مورد بیاعتنایی مدیران و مسئولان بانکی قرار گرفته است؛ چراکه آنان دانشآموختة علوم انسانی غربیاند.[56] چندی پیش، پخش چند برنامة تلویزیونی دربارة بیاعتنایی نظام بانکی کشور به بانکداری اسلامی، ربوی بودن برخی تعاملات بانکها با مردم و پیامدهای آن (همچون وضعیت نابسامان برخی کشاورزانی که وام بانکی دریافت کرده بودند) بازتاب گستردهای در جامعه (به ویژه در میان مردم مذهبیتر) یافت؛ ازاینرو مسئولان بانکی به سبب فشار افکار عمومی و رسانهها مجبور به پاسخگویی شدند و پس از مدتی یکی از بانکهای بزرگ کشور، اجرای دو طرح در زمینة بانکداری اسلامی را آغاز کرد. براین اساس اگر رسانههای متعلق به جبهة فرهنگی انقلاب اسلامی سیاست «مطالبة عمل به علوم اسلامی» را در پیش گیرند، «نهضت مصرف علم دینی» را به راه خواهند انداخت که مقدمهای خواهد بود بر گسترش هرچه بیشتر «نهضت تولید علم دینی» در قلمروهای گوناگون.
5ـ2ـ4. ترویج خلاقیت
هرچند تعاریف پرشماری از خلاقیت، به ویژه توسط روانشناسان ـ ارائه شده است، میتوان ویژگیهای اصلی این تعاریف را چنین برشمرد: توانایی مشاهدة اشیا به روشهای جدید، یادگیری از راه تجربیات گذشته و دادن آنها به موقعیتهای جدید، آمیختن ایدههای گوناگون به شیوهای منحصربهفرد، تفکر در راستای برداشتن موانع و خطوط نامتعارف، استفاده از دیدگاههای غیرمتداول برای حل مسائل، خلق و ابداع چیزی تازه و ابتکاری، و پیمودن مراحلی فراتر از اطلاعات دادهشده.[57] ازآنجا که یک نظریة علمی در جهت پاسخ به مسئلهای علمی طرح میشود، لذا تفکر خلاق میتواند از راه تولید ایدههای خام، ابتکاری، گوناگون و غیرتکراری در راستای حل مسایل، چرخ تولید علم را به حرکت درآورد. ازاینرو، داشتن روحیة خلاق را میتوان یکی از عوامل فردی مؤثر در راه تولید علم دانست.
رسانههای جمعی این امکان را دارند تا با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای و هنری، بر قدرت و شیوة تخیل و تفکر مخاطبان خود اثربگذارند و خلاقیت آنان را پرورش دهند. از سوی دیگر، رسانهای شدن ایدههای بدیع و صاحبان آنها را میتوان تشویقی دانست که به افزایش انگیزه و جسارت دیگران در طرح نظرات نوآورانة خود میانجامد. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز تقدیر از نوآوران را عامل انگیزش دیگران به خلاقیت میدانند:
باید تولید نظریه و فکر، تبدیل به یک ارزش عمومی در حوزه و دانشگاه شود و در قلمروهای گوناگون عقل نظری و عملی، از نظریهسازان تقدیر به عمل آید و به نوآوران جایزه داده شود و سخنانشان شنیده شود، تا دیگران نیز به خلاقیت و اجتهاد تشویق شوند.[58]
بنابراین رسانههای گروهی گوناگون میتوانند به نسبت درجة اهمیت و فراگیر بودنشان، نقشی سودمند در فرهنگسازی و نهادینهسازی خلاقیت و نوآوری در کشور داشته باشند.[59]
نتیجهگیری
تولید علوم انسانی اسلامی، مستلزم فراهمآمدن زمینههای وجودی معرفتی و غیرمعرفتی پرشمار فردی و اجتماعی است. رسانههای جمعی میتوانند در فراهم آوردن هر دوی این مقدمات، مؤثر باشند. این امر مهم با در پیش گرفتن راهبردهایی همچون «بسط و نهادینهسازی جهانبینی اسلامی در جامعه»، «برجستهسازی مسائل واقعی جامعه بر مبنای اهمیت دینی آنها»، «آگاهیبخشی نسبت به هویت علم غربی و شکستن اقتدار آن»، «تقویت انگیزة حقیقتجویی از راه طرح مباحث اخلاقی»، «دغدغهمند ساختن محققان علوم انسانی نسبت به آرمانهای دینی»، «برجستهسازی رسانهای نظریهپردازان و نظریههای علوم انسانی اسلامی»، «تقویت چرخة تعاملی میان علم و عمل» و «ترویج خلاقیت» تحقق مییابد.
[1]. سیدعلی موسوی، تبیین راهبرد تمدنگرایی توحیدی در تأسیس علوم انسانی اسلامی، چکیده مقالات همایش مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی، ص31
[2]. حسین سوزنچی، معنا، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی، ص 333.
[3]. همان، ص 18.
[4]. مرتضی مطهری، دهگفتار، ص 173.
[5]. همو، بیستگفتار، ص 265.
[6]. حسین سوزنچی، همان، ص 108.
[7]. ر. ک: حمید پارسانیا، نظریه و فرهنگ.
[8]. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 32.
[9]. حمید پارسانیا و دیگران، درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی، ص 94.
[10]. محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، ح 14005 و 14113.
[11]. حمید پارسانیا، علم و فلسفه، ص 93.
[12]. ر.ک: حمید پارسانیا، نظریه و فرهنگ.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. حسین سوزنچی، همان، ص 87.
[16]. حمید پارسانیا، همان.
[17]. همان.
[18]. کوین ویلیامز، درک تئوری رسانه، ترجمه رحیم قاسمیان، ص 7.
[19]. سون ویندال و دیگران، کاربرد نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، ص 333.
[20]. کوین ویلیامز، همان، ص 10.
[21]. همان، ص 197.
[22]. ورنر سورین و جمیز تانکارد، نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، ص 355.
[23]. استیفن لیتلجان، نظریههای ارتباطات، ترجمه سیدمرتضی نوربخش و سیداکبر میرحسینی، ص753.
[24]. سیدمحمد مهدیزاده، مطالعة تطبیقی نظریة کاشت و دریافت در ارتباطات، ص 26.
[25]. ورنر سورین و جمیز تانکارد، همان، ص352
[26]. ملوین دفلور و اورت. ای دنیس، شناخت ارتباطات جمعی، ترجمه سیروس مرادی، ص 382.
[27]. سون ویندال و دیگران، همان، ص 362.
[28]. ورنر سورین و جمیز تانکارد، همان، ص358
[29]. مهدی محسنیانراد، ارتباط شناسی: ارتباطات انسانی(میانفردی، گروهی، جمعی)، ص 457.
[30]. دنیس مککوایل، درآمدی بر نظریهی ارتباطات جمعی، ترجمه پرویز اجلالی، ص396
[31]. ورنر سورین و جمیز تانکارد، همان، ص397
[32]. مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی توحیدی، ص 5.
[33]. لاری اسماور و دیگران، ارتباط بین فرهنگها، ترجمه غلامرضا گیانی، ص 161.
[34]. ر. ک: حمید پارسانیا، نظریه و فرهنگ.
[35]. ابراهیم فیاض، سخنرانی پیرامون علوم انسانی اسلامی.
[36]. ابراهیم فیاض، تعامل دین، فرهنگ و ارتباطات، ص 377.
[37]. ر.ک: ابراهیم فیاض، سخنرانی پیرامون علوم انسانی اسلامی.
[38]. امام روحالله خمینی، دانشگاه و دانشگاهیان از دیدگاه امام خمینی(ره)، ص34
[39]. همو، صحیفه امام، ج 21، ص 145.
[40]. حمید پارسانیا، علم و فلسفه، ص172.
[41]. همان، ص165.
[42]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از بانوان نخبه، 1/3/90.
[43]. ر.ک: سعید زیباکلام، «از چیستی علم به سوی چگونگی علم»، حوزه و دانشگاه، ش 34.
[44]. حسین سوزنچی، همان، ص90
[45]. عبدالله جوادیآملی و دیگران، درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی: دفتر اول، مجموعه سخنرانیها، ص 18.
[46]. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری؛2/7/1388.
[47]. حسین سوزنچی، همان، ص 88.
[48]. حسن رحیمپورازغدی، «مطهری با جانی آتشگرفته و سینهای سوخته»، شاهدیاران، ش 5 و6، ص42.
[49]. ر. ک: حمید پارسانیا، نظریه و فرهنگ.
[50]. وحید جلیلی، «حاشیهای بر تولید علم بیمصرف»، سوره، ش 18، ص3.
[51]. نهجالبلاغه، ح 336.
[52]. سیدعلی حسینی خامنهای، روشنای علم، ص552.
[53]. ر. ک: علیاصغر خندان، سخنرانی با عنوان نظام فکری و شیوههای کسب آن.
[54]. عبدالله جوادیآملی، شمسالوحی تبریزی، ص 229.
[55]. عبدالواحدبن محمد تمیمیآمدی، غررالحکم، ص 46.
[56]. ر. ک: غلامرضا مصباحیمقدم، «اندیشههای اقتصادی امام(ره) اجرایی نشد»، شرق، 23/5/89.
[57]. ر. ک: أیته محمدنژاد، خلاقیت و راههای پرورش آن در دانشآموزان، مجموعه مقالات نخستین کنگره بینالمللى نهضت تولید علم، جنبش نرمافزارى و آزاداندیشى.
[58]. سیدعلی حسینی خامنهای، روشنای علم، ص 697.
[59]. ر.ک: فهیمه نصیری، بررسی نقش رسانهها در توسعه و ترویج فرهنگ نوآوری، خلاقیت و کارآفرینی، مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین المللی مدیریت و نوآوری.
منابع
پارسانیا، حمید و دیگران، بومی شدن علم، درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی، دفتر اول مجموعه سخنرانی، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیه قم، 1383.
پارسانیا، حمید، علم و فلسفه، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشة معاصر، 1379.
ـــــ ، نظریه و فرهنگ، مقالة منتشر نشده.
تمیمیآمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم دفتر تبلیغات اسلامی، 1366.
جلیلی، وحید، «حاشیهای بر تولید علم بیمصرف، سوره، ش 18، 1384.
جوادیآملی، عبدالله و دیگران، درآمدی بر آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم دینی: دفتر اول، مجموعه سخنرانیها، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیه قم، 1383.
جوادیآملی، عبدالله، شمس الوحی تبریزی، قم، اسرا، 1386.
خامنهای، سیدعلی، بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، 2/7/1388.
ـــــ ، بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از بانوان نخبه، 1/3/90.
ـــــ ، روشنای علم: مروری بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون دانش و تولید علم، تهران، انقلاب اسلامی، 1390.
خندان، علیاصغر، نظام فک ری و شیوههای کسب آن، سخنرانی در جمع فعالان واحد فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع)، منتشر نشده، 1385.
دفلور، ملوین، دنیس، اورت. ای، شناخت ارتباطات جمعی، ترجمه: سیروس مرادی، تهران، دانشکده صداوسیما، 1383.
رحیمپور ازغدی، حسن، «مطهری با جانی آتشگرفته و سینهای سوخته»، شاهدیاران، دوره جدید شماره 5 و6، فروردین و اردیبهشت 1385.
زیباکلام، سعید، «از چیستی علم به سوی چگونگی علم»، حوزه و دانشگاه، ش 34، بهار 1382.
سورین، ورنر و جمیز تانکارد، نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران، دانشگاه تهران، 1381.
سوزنچی، حسین، معنا، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی واجتماعی، 1389.
فیاض، ابراهیم، تعامل دین، فرهنگ و ارتباطات، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1389.
ـــــ ، سخنرانی پیرامون علوم انسانی اسلامی: سلسله جلسات مقدمات مدیریت اسلامی، واحد پژوهش و نشر بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع)، منتشر نشده، 1386.
کلینی، محمدبن یعقوب اصول کافی، ج 1، ص 32.
لاری، اسماور، و دیگران، ارتباط بین فرهنگها، ترجمه غلامرضا گیانی، تهران، باز، 1379.
لیتلجان، استیفن، نظریههای ارتباطات، ترجمه سیدمرتضی نوربخش و سیداکبر میرحسینی، تهران، جنگل، 1384.
محسنیانراد، مهدی، ارتباط شناسی: ارتباطات انسانی(میانفردی، گروهی، جمعی)، چ پنجم، تهران، سروش، 1382.
محمدنژاد، أیته، خلاقیت و راههای پرورش آن در دانشآموزان، مجموعه مقالات نخستین کنگره بینالمللی نهضت تولید علم، جنبش نرمافزاری و آزاداندیشی، فروردین1384، http: //www. bashgah. net/pages-21260. html
محمدی ریشهری، محمد میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، ح 14005 و 14113.
مصباحیمقدم، غلامرضا، «اندیشههای اقتصادی امام(ره) اجرایی نشد، شرق، 23/5/89.
مطهری، مرتضی، بیست گفتار، تهران، صدرا، 1358.
ـــــ ، دهگفتار، تهران، صدرا، 1361.
ـــــ ، مقدمهای بر جهانبینی توحیدی، چ ششم، تهران، صدرا، 1372.
مککوایل، دنیس، درآمدی بر نظریة ارتباطات جمعی، ترجمه پرویز اجلالی، تهران، دفتر مطالعات و توسعه رسانهها، 1385.
موسوی، سیدعلی، تبیین راهبرد تمدنگرایی توحیدی در تاسیس علوم انسانی اسلامی، چکیده مقالات همایش مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی، قم، موسسة آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره)، 1389.
موسوی خمینی، سیدروح الله، دانشگاه و دانشگاهیان از دیدگاه امام خمینی(ره)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، 1383.
ـــــ ، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره)، 1384.
مهدیزاده، سیدمحمد، مطالعة تطبیقی نظریة کاشت و دریافت در ارتباطات، تهران، مرکز تحقیقات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، 1384.
نصیری، فهیمه، بررسی نقش رسانهها در توسعه و ترویج فرهنگ نوآوری، خلاقیت و کارآفرینی، مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین المللی مدیریت و نوآوری، 1389.
ویلیامز، کوین، درک تئوری رسانه، ترجمه، رحیم قاسمیان، تهران، ساقی، 1386.
ویندال، سون، سیگنایتزر، بنو، اولسون، جین، کاربرد نظریههای ارتباطات، ترجمه: علیرضا دهقان، چ دوم، تهران، جامعهشناسان، 1387.
‹ بررسی مسائل پیامکهای خبری و ارائة سیاستهای کاربردی در قبال آنها بالا درآمدی بر تحلیل گفتمان میشل فوکو؛ روشهای تحقیق کیفی › |