احمد امیرصالحی دانشجوی دکترا علوم ارتباطات اجتماعی || یورگن هابرماس یکی از مهمترین اندیشمندان نسل دوم مکتب فرانکفورت محسوب می شود. هابرماس با دو مفهوم «عقل ارتباطی» و «حوزه عمومی» به برسی همه جانبه ارتباطات در عصر جدید می پردازد.
گستره یا حوزه عمومی از نظر یورگن هابرماس مجموعه ای از کنش ها و نهادهای فرهنگی است که کارکرد غیرفرهنگی یعنی نقش های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز پیدا می کنند. این کارکردها، جنبه عمومی و همگانی دارند که در بهترین حالت از نفوذ نیروها و نهادهای دولتی مستقل مصون هستند.
گستره همگانی، فضای اظهار نظر، گفت وگو، بحث و چاره جویی در مسایل همگانی است.
هر کس بالقوه حق و قدرت شرکت در این فضا را دارد و باز به گونه ای آرمانی و نظری، هیچ کس را امتیازی نسبت به حقوق دیگران در این فضا نیست.
به لحاظ تاریخی مهمترین نقش را در حوزه عمومی ، نشریات و روزنامه ها داشتند و نقش مستقل نهادهای حوزه عمومی به معنای دقیق و کامل خود محصول فرهنگ روشنگری سده هجدهم است یعنی روزگاری که بحث نقادانه درباره افکار عمومی آغاز شد و همپای این بخش، ایده هایی نیز پدید آمد:
تمایز بین بین عقیده فردی و افکار عمومی، نباید موجب سرکوب عقیده و آزادی بیان گردد.
درست است که عقیده همگان فراتر از خواست ها، نیازها، اشتیاق ها و باورهای فردی می رود اما نمی توان به این بهانه عقاید فردی را سرکوب کرد، بلکه باید به ارزیابی و ارزشیابی آنها پرداخت.
این خواست پرشور آزادی بیان که روشنگران هر یک به گونه ای طرفدار و منادی اش بودند و موجب شکل گیری منطقی تازه شد: یعنی منطق گفتگو که در محدوده نهادهای حوزه عمومی به وجود می آید.
البته باید خاطرنشان ساخت که حوزه عمومی تنها مجموعه ای از نهادها نیست، بلکه هر نوع کنش فردی را در ابراز نظرش در محل کار، مدرسه یا دانشکده یا میان دوستان دربرمی گیرد.
به این ترتیب هابرماس دو مرحله را در شکل گیری وسایل ارتباط جمعی معاصر در نظر می گیرد که یکی از قرن هفدهم تا اواخر قرن هجدهم را شامل می شود که میان دولت و جامعه مدنی حوزه عمومی در اماکنی مثل کافه ها و گالری ها شکل گرفت، که بر اثر این بحث های آزاد، افکار عمومی و در نهایت روزنامه های آزاد بوجود آمدند و در مرحله دوم که از اواخر قرن نوزدهم تا حال را در برمی گیرد. در این مرحله با ظهور اتحادیه ها، سندیکاها و احزاب سیاسی و تشکل هایی که ماهیت عمدتاً اقتصادی داشتند، حوزه عمومی به حوزه اعمال نظر گروه های فشار تبدیل شد.
به این ترتیب حوزه آزاد افکار عمومی از خلال بحث ها، به ابزارهایی برای اعمال نظر، دستکاری و جهت دهی به آنها توسط رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی تبدیل شد.
هابرماس می افزاید: هر چقدر که سرمایه داری نیرومند دارای نفوذ شد به کاهش خود مختاری گستره همگانی انجامید. او معتقد است نمود فئودالی سازی دوباره علاوه برآنچه که گفتیم از تغییرات به وجود آمده در سیستم ارتباطات جمعی سرچشمه می گیرد.
همچنانکه رسانه ها به بازوی تبلیغی موسسات سرمایه داری تبدیل شدند کارهایشان به سمت گسترش افکار عمومی دوره فئودالی و فاصله گرفتن از فناوری و عرضه اطلاعات سودمند اجتماعی تغییر ماهیت دادند.
وی در ادامه می گوید: در حالیکه گستره همگانی از طریق تهاجم اصول تبلیغاتی رسانه ای تضعیف می شود به همان اندازه و عمیقاً از راه نفوذ روابطعمومی آسیب می بیند.
از این نظر هابرماس به ویژه نسبت به خط مشی ادوارد برنیز در مدیریت افکار عمومی حساسیت نشان می دهد، چرا که او این امر را نشان دهنده مرگ گستره همگانی می داند.
هرچند یورگن هابرماس نگاه مثبتی به رسانه ها و روابطعمومی نداشته و نقش آنها را در دستکاری افکار عمومی غیر قابل انکار می داند.
اما می توان امیدوار بود با توجه به شکل گرفتن جامعه اطلاعاتی در جوامع و گسترش زیر ساختهای فنی و اجتماعی و بزرگراه های اطلاعاتی و شبکه ها و گسترش فضاهای مجازی و ایجاد فضاهای گفتگو و مشارکت شهروندان در استفاده از اینترنت و حضور دز شبکه های فضا مجازی می توان شاهد نوعی از جامعه مدنی بود که زندگی اجتماعی، فضای اقتصادی، فعالیت های فرهنگی و تعاملات سیاسی بیرون از نظارت مستقیم دولتها شکل می گیرد که تا حدودی می تواند به تشکیل حوزه عمومی مدنظر یورگن هابرماس منتهی شود.
|