مدیریت زنان در روابط عمومی؛ رویکردی استراتژیک
معصومه ابراهیمی
مرضیه رفعتی
منبع مرجع: شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران(شارا)-
چکیده
در این مقاله سعی شده با تأکید بر نقشِ محوری مدیریت زنان در پیوند دادن عرصههای خصوصی و عمومی جامعه و به عنوان نیمی از پیکره اجتماع، با رویکرد باز شدن سرفصلهای جدیدی از روابط عمومی کارآمد با استفاده از امکان حضور زنان در عرصه روابط عمومی که حایز مؤلفههای کارکردی در این حوزه است پرداخته شود.
این بررسی، ابتدا به شاخصه های نهاده شده در طبیعت زنان به عنوان مدیران کانون خانواده میپردازد. مدیرانی که در عرصه خصوصی خود، پرورش دهنده نیروهای انسانی، جهت تأمین نیازهای جامعه در عرصه عمومی هستند و اینک با توجه به تحولات جدید اجتماعی، همچنین لزوم توجه به روابط عمومی علمی و کارآمد، میطلبد از نیروهای انسانی مناسب که برخوردار از ظرفیت های بالایی جهت سامان بخشیدن به ارتباطات هستند استفاده شود. به نظر میرسد در این بین، زنان که دیر زمانی است پیوند دهنده سطوح ارتباطی عرصه خصوصی و عمومی در جامعه میباشند از مؤلفههای مناسبی جهت حضور در حوزه روابط عمومی برخوردارند.
همچنین در این مقاله سعی بر آن است به این سوال پاسخ داده شود که مؤلفهها و پتانسیلهای زیستی و اجتماعی زنان، که آنان را گزینه مناسبی جهت اشتغال در حوزه روابط عمومی میداند چیست؟ و پیامد حضور زنان در حوزه روابط عمومی برای جامعه، چه خواهد بود؟
بررسی این مسأله به صورت مطالعه کتابخانهای صورت گرفته است.
واژگان کلیدی: روابط عمومی، زنان، جنسیت، ارتباطات، عرصه خصوصی، عرصه عمومی
مقدمه
بدون تردید در یک جامعه ساده و نهادینه نشده نقشها مشخص است و شاید به نهادهای واسط و میانجی چندان نیازی نباشد، اما در یک جامعه پیچیده و پیشرفته، نیازها و مطالبات بیشتری ایجاد میشود و ضرورت نظم و قانون در آن افزایش یافته، نوعی تقسیم کار بهویژه در بعد اجتماعی شکل میگیرد.
هر فردی بدون شک برای ارتباط خود با جامعه و جامعه برای ارتباط خود با دولت نیازمند این واسطهها است. از جمله این واسطهها می توان از نهادهای روابط عمومی نام برد، یعنی روابط عمومی عهده دار همان وظایفی است که فرد در گذشته، خود آن را انجام میداد.
در کتاب مقدمهای بر روابط عمومی آمده است: در دهکده جهانی انسانها به هم نزدیک و افکار و اعمال انسانها و جمعیتها از دید و نظر یکدیگر پنهان نیست و تبادل افکار، اطلاعات، دانشها، هنرها و تبلیغات در حجم و سرعت گیج کنندهای در جریان است.
اینجاست که اهمیت نقش روابط عمومی نمایان میگردد. روابط عمومیها میتوانند پل ارتباط بین افراد جامعه و سازمانها باشند، البته پلهایی که اگر مستحکم نباشند به یقین از بهره ذهنی لازم و کارآیی برخوردار نخواهند بود. از آنجایی که روابط عمومی با مجموعهای از ابزار و مصالح بیجان در طبیعت سروکار ندارد، بلکه حوزه و حیطه عمل آن احساسات و عاطفهها و در یک کلام افکار عمومی است و این خود اوج اهمیت جایگاه و مراتب روابط عمومی را میرساند که به عنوان فن و هنر برقراری ارتباط به منظور تأثیرگذاری بر جامعه و دریافت تصویر واقعی از افکار عمومی به منظور لحاظ کردن این نگرش و تصورات در اداره بهتر سازمان تلقی میگردد. (سایت اینترنتی عصر پویا)
همانگونه که بحث کارآمدی و توانمندسازی روابط عمومیها امروزه به عنوان یکی از شاخصه های عصر ارتباطات مورد توجه محافل علمی کشورمان قرار گرفته است به موازات آن توانمندسازی زنان و مشارکت کامل آنان بر پایه برابری در همه زمینهها از جمله در فرآیند تصمیمگیری و مدیریت جامعه یکی از پیش نیازهای توسعه پایدار میباشد که کشور ما سخت بدان نیازمند است. توانمندسازی زنان به عنوان یکی از مؤلفههای زیرساختی توسعه، امروزه مورد تأکید مدیران و برنامهریزان قرار گرفته است. این بحث به ویژه در جوامعی که هنوز تعادل مطلوب و قابل قبول و مشارکت عادلانه زن و مرد در فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراهم نشده و فرصت منصفانه بروز خلاقیت و استعداد انسان ها برقرار نگردیده و فرآیند توسعه آنگونه که انتظار داشتهاند موفق نبوده بیشتر مجال بروز پیدا میکند. تداوم و شتاب توسعه هنگامی رخ خواهد داد که زن و مرد دوشادوش یکدیگر مسئولیت توسعه را بر عهده بگیرند.(همشهری، 1384: 10)
در این بین فضای جامعه اطلاعاتی و ارتباطی فرصت مناسبی است جهت توانمند سازی زنان برای ورود به عرصههای عمومی جامعه، چرا که توسعۀ فناوریهای اطلاعات و ارتباطات فرصتهای ویژهای در اختیار زنان قرار خواهد داد تا آنان را بهعنوان بخش جدایی ناپذیر و بازیگران اصلی در جامعۀ اطلاعاتی معرفی نماید.
بر این اساس به گزاف گفته نمیشود اگر بیان نماییم، یکی از مهمترین پیامدهای توانمندساختن زنان، برای حضور در عرصه عمومی، استفاده از مهارت کاربردی زنان توانمند برای حوزه روابط عمومی خواهد بود چرا که حوزه فعالیت روابط عمومی، برای فعالیت کاری آنان به منظور ارتقای ارتباطات سازمانی جهت رسیدن به اهداف تعیین شده سازمان زمینه مناسبی خواهد بود.
در این مقاله سعی شده با توجه به شرایط جامعه و نیز آمار قابل توجه زنان تحصیلکرده در ایران، مباحث تئوری جهت وجود زمینههای مناسب جهت حضور زنان در حوزه روابط عمومی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
طرح مسأله
امروزه بحث پیرامون روابط عمومی کارآمد، در سطوح مختلف جامعه و به صورت گسترده، مجال بروز یافته است. تا جایی که مراکز دولتی و غیردولتی رمز موفقیت خود را در درون سازمان و برون سازمان در بهکار بستن اصول روابط عمومی به صورت علمی میدانند. در این میان یکی از مؤلفههای مهم روابط عمومی مدرن، استفاده از نیروی انسانی مناسب، جهت کارآمد کردن فعالیت روابط عمومی است. بر این اساس مدیران جهت رسیدن سازمان به اهداف خود، بهدنبال نیروهای انسانی هستند که از قدرت رابطه تعاملی، آگاهی و اطلاعات، تأثیرگذاری و اعتبار، اراده اقناعکنندگی و اثرگذاری شغلی بالایی برخوردار باشند. همچنین مدیریت منابع انسانى، یکى از دانشهاى ضرورى براى هدایت کارکنان سازمان است که شاید مهمترین مهارت براى تمام مدیران در سازمانها و تلاشهاى گروهى به شمار آید. بدون برخوردارى از دانش مذکور نمىتوان به اهداف متعالى انسانها و گروهها دست یافت.
با توجه به تحولات اجتماعی، مدیران در بهکارگیری نیروهای خود میبایست همگام با تغییرات گام بردارند تا سازمان را در رسیدن به اهداف متعالی، رهنمون شوند.
از سویی دیگر، یکی از پیامدهای تحولات اخیر جامعه، روند روبهرشد ورود زنان به دانشگاه ها و ادمه تحصیل آنان در مقاطع تحصیلات تکمیلی است که زمینه ورود آنان را به عرصههای عمومی جامعه هموار نموده است. در پی این تحولات، زنان، بخش عظیمی از نیروی انسانی سازمانهای امروزی را تشکیل میدهند که درصد اشتغال آنها رو به فزونی است. با این وجود بعضاً مشاهده میشود که مدیران به توانایی های زنان توجهی ندارند، لذا بخشی از این تواناییها و استعدادها بدون مصرف باقی میماند و این خود روند توسعه را کندتر مینماید.
دیدگاه حضور زنان در عرصههای عمومی جامعه، متناسب با پتانسیلهای زیستی و نهادی آنان در سطوح مختلف جامعه میتواند به رویکرد جدیدی در تعاریف مدیریتی منجر شود. زنان که در جوامع مختلف از آنان به عنوان "گروه خاموش" یاد میشود میتوانند محور این رویکرد نوین در نظریههای مدیریتی به حساب آیند. به نظر میرسد وجود گرامرهایی در همین "گروه خاموش" جهت فعالیت در حوزه روابط عمومی، میتواند ضمن معطوف کردن توجهات مدیران و مسوولان به تواناییها و متجلی ساختن استعدادهای زنان شاغل، نقش بهسزایی در تسریع روند توسعه ایفا کنند.
برنامهریزان کشورهای مختلف، حضور زنان در عرصههای عمومی را یکی از شاخصه های توسعه میدانند که در آن زنان میتوانند به عنوان نیمی از جامعه زمینهساز توسعه به ویژه توسعه پایدار باشند. به صورت کلی حضور زنان در عرصه عمومی یکی از شاخصههای توسعه انسانی به شمار میرود.
اما در این بین، انتخاب شغل از طرف زنان و ایجاد فرصت های اشتغال و پذیرش زنان در مشاغل جدید از طرف جامعه، نکتهای است که ریشههای عمیقی در طرز تفکر و برداشت های جامعه از زن و توانایی ها و استعدادهای او دارد. همچنان که وضعیت اشتغال زنان در جهان، تابعی از نیاز جامعه، اهداف فردی زنان از اشتغال، فراهم بودن زمینههای مناسب موجود و یا شرایط خاص سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی حاکم بر آن جامعه میباشد. (شمیم علی نیا، نشریه جهان اقتصاد، 7/10/84)
با عنایت به تحولات جدید اجتماعی، در کشور ما نیز نگرش جدیدی مورد توجه قرار گرفته است و بر مبنای آن زن، تولید کننده، مشارکت کننده و در عین حال برخوردار شونده از امکانات بدست آمده در فرایند توسعه نیز می باشد. بی توجهی به زنان از دیدگاه نیروی انسانی، به هدر دادن و یا ضایع کردن امکانات بالقوه رشد و بالندگی جامعه است. (سعید مقدم، پیام زمان 17/2/83)
قابل توجه اینکه در سال های اخیر، از روابط عمومی به عنوان علم در جهت تسهیل ارتباطات دو طرفه بین دولت و آحاد مردم یاد می شود و با پیچیدهتر شدن نظام اجتماعی بر ضرورت، گسترش و توسعه این علم و حرفه جدید بیش از پیش اتفاقنظر حاصل می شود تا آنجا که امروز کمتر نهاد یا سازمانی خود را بینیاز از تشکیلات روابط عمومی می بیند.
با گسترش ارتباطات به مفهوم عام، افزایش سطوح مختلف مشارکت سیاسی و اجتماعی خود را بیشتر نشان می دهد؛ دراین وضعیت، برنامههای سنتی پاسخگوی نیازهای امروز نخواهد بود چرا که نیازهای جدیدی به وجود آمده که تأمین این نیازها، استراتژی جدیدی میطلبد.
بر این اساس و با توجه به اینکه حوزه روابط عمومی، در محور عمومی جامعه، به عنوان مرکز ثقل برخورد افکار و ارتباطات شناخته میشود و در طرف دیگر، زنان در محور خصوصی، همین محوریت را در تلاقی افکار افراد در کانون خانواده دارند، پس میتوان این دو طرف محور را با توجه با مشابهتهای آنان، به یکدیگر نزدیک نمود.
به نظر میرسد در صورت ایجاد دیدگاهی جدید در مدیریت منابع انسانی میتوان با استفاده از مهارت های کاربردی در جهت توانمند ساختن زنان، ضمن رسیدن به توسعهای پایدار، در حوزه روابط عمومی نیز به کارآمدی نایل شد. چرا که زنان (با توجه به تجربه در پیوند دادن عرصه خصوصی با عرصه عمومی) با استفاده از تعاملات درون سازمانی و برون سازمانی و صبر و حوصله در ارتباط موثرتر با کارکنان و برنامهریزی کاری اثرگذارتر و حسن خلق و تعامل در مجموعه می توانند موجب ایجاد تصویری رضایتمند از سازمان گردند.
اهداف تحقیق
- طرح رویکردی جدید، در مدیریت روابط عمومی با استفاده از توانمندی های زنان در سطوح مختلف ارتباطی
- شناساندن توانایی های زنان در سطوح مختلف ارتباطی به جهت ایجاد توانمندسازی آنان برای حضوری کارآمد در دنیای اطلاعات و ارتباطات
پیشینه تحقیق
در ارتباط با حضور زنان در عرصه عمومی با محوریت مباحث مدیریتی، تحقیقات قابل توجه ای صورت گرفته اما در زمینه مدیریت زنان در روابط عمومی تحقیقات زیادی صورت نگرفته است. یکی از تحقیقات انجام شده با محوریت "زنان و روابط عمومی" تحقیقی با عنوان " زبان مدیریتی زنان شاغل در روابطعمومی" منتشر شده در نشریه پژوهشی روابطعمومی است که در سایت تبیان قابل مشاهده است.
این پژوهش از منظر فمینیستی به بررسی زبان و ادبیات مورد استفاده زنان مدیر روابطعمومی و فارغالتحصیلان این رشته میپردازد. این بررسی در مصاحبه با ده تن از زنان فعال روابطعمومی، شیوه برقراری ارتباط، انگیزشها و الزامات مدیریت زنان را روشن میسازد. اظهارات مصاحبهشوندگان درباره تعلق خاطر به افزایش میزان حضور زنان در این عرصه، قابل توجه است. نتایج این بررسی نشان میدهد که این افراد هنگامی که برای مثال در برابر اداره و کارکنان خود در مقام پاسخگویی برمیآیند، ترکیبی از ارتباطات یکسویه و دوسویه را دنبال میکنند. آموزش دهندگان این رشته نیز تمایل دارند بهجای ارتباطات یکسویه بیشتر از ارتباط دوسویه بهره گیرند و تراضی و حکمیت را در نتیجهگیریهای خود از چالشها به کار گیرند. تمامی شرکت کنندگان در مصاحبهها نشان دادند که در این رشته مدعی هستند، نسبت به اداره و کارکنان خود تعلق خاطر دارند و بههنگام کار، منطق را به جای احساسات ترجیح میدهند.
مفهوم مدیریت زنان در رشتههای مدیریت، مطالعات مربوط به زنان و پژوهشهای مربوط به نقش جنسیت مورد مطالعه قرار گرفته اما اینگونه بررسیها در عرصه روابطعمومی کمتر صورت گرفته است. به هر حال، مدیریت زنان در روابطعمومی به خاطر ارتباط آن با دیدگاههای «احاله امور به زنان» به معنای فزونی شمار زنانی که وارد این رشته میشوند و مباحث مربوط به این افزایش شایسته توجهات پژوهشی است.
در این پژوهش در ابتدا به آمار حضور زنان در برخی از کشورهای صنعتی اشاره شده است. سپس اشاره شده به اینکه، اگر زنان رویکردهای ویژهای برای نیروی کار به همراه بیاورند، افزایش حضور آنان در روابطعمومی، آنچنان که امروزه شاهد هستیم، موجب تغییرات عمده دنیای کار خواهد شد. هدف این مطالعه بهکارگیری روش پژوهش فمینیستی- آنجا که زنان درباره هم جنسان خود به مطالعه پرداختهاند- برای سنجش مدیریت زنان شاغل در روابطعمومی است. زبان مورد استفاده و مفاهیم رفتاری- عملی نیز در اینجا مورد ارزیابی قرار گرفتهاند. (نشریه پژوهشی روابطعمومی- سایت تبیان)
چارچوب نظری
از منظر جامعهشناسی میتوان گفت فضاهای اجرای کنش به دو فضای خصوصی و عمومی تقسیم میشود. البته این تحلیل بسی گستردهتر از فضای اجرای نقش گافمن است که آن را به پشت صحنه، جلوی صحنه و خارج از صحنه تقسیم میکرد (ریتزر، 1381). در واقع در جامعهشناسی معاصر عرصه عمومی، عرصه نمایش تواناییهای فردی و از سوی دیگر بیانگر پتانسیل های جامعه برای به مشارکت طلبیدن اقشار و گروه های مختلف است که هر چه عوامل محدود کننده از قبیل ارجعیتهای جنسی، قومی، مذهبی و نژادی رو به کاهش روند، میزان مشارکت در این عرصه بیشتر و ظرفیت های دموکراتیک اجتماع مورد نظر بخصوص در بسترسازی برای مشارکت بیشتر اعضای جامعه بالاتر میرود (landes1998’lkegami2000) که این واقعیت از دید هابرماس به عنوان فضای انتقاد از قدرت (دولت) مورد تعریف بوده و برای برقراری یک جامعه مدنی از ضروریات است (habermas, 1964, 1987 and held 1990) . همچنین از منظر جیمز کلمن امکان ها و سرمایههای اجتماعی نهفته در عرصه عمومی بسی بیشتر از عرصه خصوصی است.(کلمن، 1377)
بر این اساس امروزه زنان به عنوان نیمی از پیکره جامعه، از حریم خصوصی که بیشتر به حریمی زنانه شناخته شده و به کار در خانه و نگهداری از بچه محدود میشد، فراتر رفته و در تلاش برای سهیم شدن در سرمایههای جامعه معاصر وارد عرصه عمومی شدهاند که اشتغال به کار در بیرون از خانه یکی از مهمترین وجهههای تلاش زنان برای برخورداری از مزایای حضور در این عرصه است که زیرساخت های جامعه نیز باید برای این ورود مهیا باشد.
برای ورد به بحث با تأکید بر عرصه عمومی و خصوصی، ابتدا سعی میشود از نظریات پارسونز بهره گرفته شود. نظریه پارسونز بر این محور دور میزند که نهاد خانواده پیش نیازی گریزناپذیر برای استواری جامعه است. خانواده به عنوان عامل اصلی اجتماعی کردن کودکان، در ملکه ذهن ساختن نظارت اجتماعی که استواری هر جامعهای در نهایت به آن بستگی دارد، نقشی اساسی ایفا میکند. وانگهی، خانواده که در کانون حیات عاطفی بزرگسالان جای دارد، به عنوان عامل نظارت اجتماعی بیرونی و مفری برای تنش های بزرگسالان، نقش بسیار تعیین کنندهای را بازی میکند. زیرا اگر خانواده نبود، این تنش ها در زندگی عمومی بروز پیدا میکرد. (جورج ریتزر، 1377، ص466)
هر چند پارسونز در نهایت به نوعی تقسیم کار جنسی اشاره مینماید که در آن زنان را در عرصه خصوصی و مردان را در عرصه عمومی تصور میکند اما در کنه مطلبِ پارسونز شاهد نکته بسیار حایز اهمیتی هستیم مبنی بر اینکه برای رفع تنش های عرصه عمومی نیازمند مدیریتی خاص میباشیم که زیربنای آن در خانواده و با مدیریت زنان حاصل میشود. جایی که زنان مطابق با ویژگی های فیزیولوژی و شاخصههای نهادینه شده در ساختارهای جامعه، از گرامرهای زیستی و اجتماعی خاصی برخوردارند که با استفاده از همین عوامل به پرورش نیروهای انسانی می پردازند که جامعه برای بقا به آنها نیاز دارد.
در کتاب «نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر» تألیف جورج ریتزر به نکتهای اشاره شده که قابل توجه میباشد. در این مفهوم وجود دلشورههای زنانه که شاید در جامعه توجیه مناسبی نداشته باشد و حتی دستاویزی برای ضعف منطق به حساب می آید در این کتاب به عنوان شاخصه مهمی برای زنان در جهت مدیریت عاطفی در کانون خانواده به حساب میآید. دلهره زنانه مشهور به «دلهره ریاضی» و این واقعیت که زنان در مقایسه با مردان آمادگی بیشتری برای مراقبت دلسوزانه از کودکان دارند. ( جورج ریتزر، 1377، ص 471)
در ادامه جورج ریتزر اشاره دارد که تبیین های نهادی تفاوت های جنسی نیز بر کارکردهای متمایز زنان در زاییدن و مراقبت از کوکان تاکید میگذارند. همین مسئولیت مادر بودن را باید عامل تعیین کننده عمده در تقسیم کار جنسی گستردهتری دانست که زنان را عموما به کارکردهای همسری، مادری و به حریم خصوصی خانه و خانواده و در نتیجه به یک رشته رویدادها و تجربههای مرتبط می سازد که با تجربههای مردان متفاوت است. در این محیط اجتماعی، زنان تفسیرهای متمایزی از دستاوردها به عمل میآورند، ارزش ها و مصالح متفاوتی کسب میکنند و در برقراری روابط باز مهارت بیشتری از خود نشان میدهند. بیشتر از مردان توجه دلسوزانه به دیگران نشان می دهند و با زنان دیگر که هر یک در عرصه جداگانهشان سکونت دارند، شبکههای حمایتی خاصی تشکیل میدهند. (جورج ریتزر،1377، ص 472)
همچنین جورج ریتزر در کتاب «نظریههای جامعه شناسی» در مبحثی بیان میدارد که افراد در پیگیری طرح های عینی یا معانی ذهنی مشترک شان، چه برداشتی از یکدیگر دارند. یکی از این برداشت های متفاوت، عمل واکنشی در برابر عمل هدفدار است.
به این معنا که زنان در فعالیت های روزانه شان میبینند که هدف های خاصی را مرحله به مرحله تعقیب نمیکنند، بلکه همیشه تنها به نیازها و درخواست های دیگران واکنش نشان میدهند. این مضمون در تحلیل کودورو (1978) از وابستگی عاطفی و رابطهای میان مادران و دختران، توصیف های لور (1978) و گیلیکان (1982) از بازی های بهشدت رابطهای گروه های همبازی زنان، تا تحلیل های زنان در مشاغل نوعاً زنانهای چون معلمی، پرستاری، منشیگری، و ...و تحلیل توضیحاتی که زنان از نقش هایشان به عنوان همسر، مادر و هماهنگ کننده اجتماع و گروه خویشاوندی میدهند، پیوسته تکرار شده است. وقتی می گوییم که فعالیت های زنانه جنبه «واکنشی» دارند، منظورمان این نیست که آنها تنها واکنش انفعالی از خود نشان میدهند. در اینجا زنان به عنوان موجوداتی تصویر میشوند که در جهت هدف های ویژهشان عمل نمیکنند بلکه وظایف اطلاعرسانی، تنظیم، تسهیل و تعدیل خواست ها، کنش ها و درخواست های دیگران را انجام میدهند. (جورج ریتزر، 1377، ص 504)
در همین ارتباط و در مورد حضور و عدم حضور زنان در جامعه، نظریات مختلف دیگری ارایه شده که یکی از مهمترین این نظریات تحت عنوان «نظریه گروه خاموش» کریس کرامرا است. بخش اعظم نظریه پردازی و کاربرد نظریه گروه خاموش بر زنان به عنوان یک گروه خاموش تمرکز یافته است. سه پیش فرض اصلی این نظریه عبارتند از:
۱) زنان دنیا را متفاوت از مردان درک می کنند به این دلیل که تجارب متفاوت زنان و مردان و فعالیتهای آنان ریشه در تقسیم کار دارد.
۲) به دلیل سلطه سیاسی مردان، شیوه تفکر مردانه مسلط شده است و مردان در مقابل تجربههای آزادانه زنان به عنوان الگویی جایگزین مقاومت میکنند.
۳) زنان به منظور مشارکت در جامعه، باید الگوهای خود را به قالبهای قابل درک مردانه تغیییر دهند.
این نظریه معتقد است، زبان (کلام) بیشتر در خدمت مردان است تا زنان.
این مسئله به این دلیل روی میدهد که تجربههای مردان امریکایی اروپایی الاصل در زبان، نامها و کلمات مشخصی دارند. در حالی که تجربههای سایر گروهها از جمله زنان این چنین نیست. به دلیل این مشکل زبانی (ارتباطی) زنان به آشکاری مردان در نظامبندیهای اجتماعی حضور ندارند. همچنانکه زنان زبان کاملتری برای بیان تجارب خویش به وجود میآورند و همچنان که زنان و مردان تجارب مشترکی به دست میآورند این وضعیت الزام به تغییر پیدا میکند. نظریه گروه خاموش یک نظریه انتقادی است و به همین دلیل فراتر از توصیف یک پدیده (خاموش بودن زنان) میرود تا به ایجاد تغییر در این وضعیت برسد.
قابل توجه آنکه اولین پژوهشهای جدی دانشگاهی در رابطه بین زبان و جنسیت در ۱۹۲۲میلادی به وسیله اُتو جسپرسن انجام شد. یک فصل از کتاب او تفاوتهای جنسیتی در زبان را بررسی مینمود.
زبان شناسان با بررسی زبانهای گوناگون دریافتند که زنان به گونهای متفاوت از مردان زبان را به کار میبرند. این پژوهشها نشان میداد که زنان معمولاً ساختارهای کهنهتر، خالصتر و مؤدبانهتری از زبان را مورد استفاده قرار میدهند و در تلفظ کلمات، بیشتر از مردان از واجهای معیار استفاده میکنند. همچنین زنان از ناسزاهای ضعیفتری استفاده نموده و به کلمات خود نیروی دوچندانی وارد میکنند تا اهمیت گفته خود را به مخاطب منتقل نمایند. زنان به قیدهایی که عواطف شدیدتری را بیان میکند علاقه بیشتری دارند و سریعتر از مردان صحبت میکنند.
زبان شناسان در پی تحلیل این تفاوتها برآمدند. مطالعات جامعه شناسی به مدد زبان شناسان آمد و نشان داد که زنان بیشتر از مردان نسبت به مقام و منزلت خود آگاه هستند. پژوهشهای زبانی نیز بیانگر این بود که زنان نسبت به متغیرهای زبانی وابسته به طبقه اجتماعی حساسیت بیشتری دارند. پژوهشگران در بررسی از زبانهای کودکان انگلیسی تبار که به زبان بومی صحبت میکردند و انگلیسی معیار میآموختند به این نکته پی بردند که هر چند هیچگونه تفاوت جنسی در زبان مربیان وجود نداشت ولی پس از چند ماه زبان دختران به مراتب بیشتر از پسران در جهت هنجارهایی که تدریس میشد تغییر یافته بود. مثلاً در پایان دوره شش ماهه، پسران به میزان ۲۹ درصد و دختران تنها به میزان ۵/۷ درصد فعلهای نامعیار به کار میبردند. هم چنین دریافتند که برخی پسران زمانی که کسی مراقب آنان نیست، از اینکه صورت های معیاری را که آموخته بودند با صدای دخترانه تقلید کنند لذتمی بردند. (حورا، 1385: 31)
اینگونه مولفههایی که زنان بر حسب گرامرهای زیستی و اجتماعی از آن برخوردارند تنها به زبان محدود نمیشود. در این زمینه میتوان به مولفههای دیگری نیز اشاره نمود.
زنان راحتتر از مردان ارتباط عاطفی و کلامی برقرار میکنند به طوری که همزمان میتوانند حس کنند، بیندیشند و آنگاه اندیشۀ خود را به مخاطبان خود از طریق روش کلامی منتقل سازند اما مردان باید نخست درباره احساسات شان فکر کنند و آنگاه سخن بگویند. از لحاظ روحی- روانی نیز تفاوت های فردی بین زنان و مردان را میتوان در چند مقوله مورد بررسی قرار داد همچون حواس پنجگانه، گرایش ها و هیجانات. تحقیقات علمی ثابت کرده که حواس پنجگانه به طورکلی در زنان قویتر از مردان میباشد. آنان از حس بینایی بهتری نسبت به مردان برخوردارند، از قدرت شنوایی بالاتری بهرهمند هستند و محل صداها را بهتر از مردان تشخیص میدهند و نسبت به مردان دارای حس بویایی قویتری نیز می باشند. پوست زنان تقریباً ده برابر پوست مردان حساس است و نسبت به لمس و کنش های عاطفی و همچنین درد، حساسیت بیشتری از خود نشان میدهد. زنان معمولاً درونگراتر از مردان هستند. آنها بسیار بیشتر از مردان در باطن خویش تأمل میکنند و از آنجا که نوعاً ایثارگرتر و دیگرخواهتر از مردان هستند پیوسته مایلند ایثار خود را با یک نیرو و عنصر غیبی و قدسی پیوند داده و توجیه کنند. آنها در واقع گرایش قلبی بیشتری نسبت به دین دارند و مسایل روحی و معنوی را با روان خود سازگارتر مییابند. زنان پیوسته گریزان از تنهایی و شائق به اجتماع هستند زیرا دنیا بدون دیگران برای آنها معنایی ندارد. زنان اصولاً بیشتر و زودتر از مردان دچار هیجان میشوند. ترس، خشم و محبت، نقشی اساسی در ارگانیسم روحی زنان ایفا میکند و فشار روحی در میان آنان بسیار بیشتر از مردان میباشد. زنان همچنین عاطفیتر از مردان هستند و در عشق برتری آشکاری بر مردان دارند و هم پایدارتر هستند. اما از نظر رفتاری، وابستگی اقتصادی زن موجب محافظهکاری او شده و به نحو بارزی از جسارت وی کاسته است چنانکه کمتر ریسک کرده، کمتر اجازه جسارت سنتشکنی را به خود میدهد و کمتر انتقاد دارد. ( حکیم پور، محمد، ص140)
در سطوح مدیریتی نیز توجه به گرامرهای زیستی و اجتماعی زنان همواره مورد توجه در بحث های مدیریتی بوده است تا جایی که مبحثی با عنوان «تفاوتهای جنسیتی در مدیریت» به این شاخص ها میپردازد. در این میان برخی از محققان به نتایجی تحت عنوان «انواع مدیریت مبتنی بر جنسیت» دست یافتهاند. هر چند تعداد کمی از محققان نوع مدیریت زنان را:
الف) معنادار؛ از طریق تمرکز بر روابط، همکاری و احترام
ب) آشنایی؛ از طریق به حداقل رساندن نامهها با دیگران،
تعیین کردهاند (هنزل و ترنر، 1987؛ استتهام، 1987؛ روشهای مدیریت زنان، 1995). هاپرو هیروکاوا (1988) شواهدی مبتنی بر اینکه زنان پُرطاقتتر بوده و از ذهنِ بازی برخوردارند دست پیدا کردهاند و دریافتند آنها استراتژیها را پیریزی میکنند. این در حالی است که مردان در مقایسه، استراتژیها و راهبردهایی را که بر قدرت تکیه دارند، بهکار میبرند. اخیراً یک گونه از پژوهشها در زمینه مدیریت «به سراغ تئوریهای بنیادی مربوط به راهکارهای جبرانی عملکردی و وراثتی رفته است» (هاکمن، هیلز، فورینس و پاترسان، 1992 ص 311). در عین حال طی دهه گذشته راهکارهای مبتنی بر سود و زیان در برابر تحولگرا Transactional Versus Transformational برای مطالعه مدیریت بهکار گرفته شدند. (باس، 1990؛ هاکمن و همکاران، 1992؛ پینکاس و دوبونیس، 1994؛ روزنر، 1994).
الگوی ترنزکشنال- که معمولاً با مشارکت و حضور مردان است- حاوی اعمال و تخصیص پاداش در مقابل خدماتدهی یا در نظر گرفتن تنبیه به سبب اجرای نادرست و ناقص فرامین و کارهاست. مدیران تمایل دارند انحرافات و کژیها از مقررات را پیدا کنند و هنگامی که استانداردها و معیارهای سازمانی رعایت نشده باشند، مداخله کنند. (باس، 1990)
اما مدیریت ترنسفورمیشنال، معمولاً به زنان نسبت داده میشود. با در نظر نگرفتن منفعت فردی برای گذر از منافع شخصی خود، منافع گروه به خاطر یک منفعت و هدف گستردهتر، تحقق مییابد (روزنر، 1994). مدیران نوع ترنس فورمیشنال تاکتیکهایی را مورد استفاده قرار میدهند که منجر به ایجاد ارتباطات عمیقتر، ایجاد سازگاری و تقویت و تثبیت الفت و علاقه شود (پین کیوس و دوبونینز، 1994، ص 191). همگام با پژوهشهای بیشتر در زمینه زنان مدیر، آیستن و لیلاند (1991) معتقدند که: اگر به عنوان روشنفکران فمینیست به راستی عقیدهمان بر این باشد که زنان، نظر متفاوتی نسبت به مقوله قدرت دارند، آنگاه مطالعه زنان مدیر یک فرصت تازه را برای بالابردن دانش و رفتار دخیل در مدیریت ترنسفورمیشنال و به ویژه در قدرت بخشیدن به آنها، در اختیارمان میگذارد.(نشریه پژوهشی روابط عمومی)
در سطحی گستردهتر، گلمن در کتاب «هوش هیجانی» خود به نقل از سالوی توصیف مبنایی خود از هوش هیجانی را درباره استعدادهای فردی در ۵ توانایی اصلی تشریح مینماید:
1. شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی و تشخیص هر احساسی است به همان گونه که بروز مینماید.
2. به کارگیری درست هیجانها: قدرت تنظیم احساسات خود توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی میباشد.
3. برانگیختن خود: افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند بسیار مولد و اثربخش خواهند بود.
4. شناخت عواطف دیگران: همدلی اساس مهارت مردم است. کسانی (مدیران و تجاری) که از همدلی بالایی برخوردار باشند به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواستههای دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند.
5- حفظ ارتباطها: بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. اینها مهارتهایی هستند که محبوبیت رهبری اثربخشی بین فردی را تقویت میکنند. این افراد هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران بازمیگردد به خوبی عمل میکنند و ستارههای جامعهاند. (همشهری، 1384: 12)
بر این اساس مدیریت و یا عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینهها و به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوتهای فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشتهاش را رقم زده است. برای تغییر و حرکت بسوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه و غیره مهمترین و اصلیترین عامل، نیروی انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعهای تنها و تنها نیروی انسانی است.
بر این اساس مدیران سازمان ها سعی در ایجاد ارتباط موثر در حوزه کاری خود دارند اما آگاهند که برای ایجاد ارتباطات اثربخش موانعی وجود دارد که مدیریت با شناخت و آگاهی داشتن از آنها میتواند در دنیای واقعی آنها را شناسایی کرده و به شیوه صحیح جهت ایجاد پویایی در ارتباطات عمل کرده و تنشزدایی کند. و در این بین زنان که سابقه دیرینی در خصوص مدیریت ارتباطات در عرصه خصوصی را داشتهاند میتوانند همگام با تحولات جامعه امروزی با استفاده از این سابقه مدیریتی، در عرصه عمومی نیز وارد عمل شوند چرا که زنان، مطابق با نظریات روانشناسی، جامعه شناسی و مدیریتی از مؤلفههای قابل توجهی به ویژه برای حوزه روابط عمومی که پیونده دهنده درون سازمان با بیرون سازمان است برخوردارند.
نتیجه
با مروری بر نظریات مطرح شده در تحقیق انجام شده، در ارتباط با بیان ویژگی های جنسیتی، به شاخصههایی دست یافتیم که نشاندهنده پتانسیل های مناسبی برای ورود زنان به عرصه عمومی به ویژه حوزه روابط عمومی است. شاخصههایی که زنان در مدیریت عرصه خصوصی از آن برخوردارند را میتوان به شرح ذیل مطرح نمود:
- اجتماعی کردن کودکان در ملکه ذهن ساختن نظارت اجتماعی
- کانون حیات عاطفی بزرگسالان به عنوان عامل نظارت اجتماعی بیرونی
- مفری برای تنش های بزرگسالان
- وجود گرامرهای زیستی برای مراقبت دلسوزانه از کودکان و اعضای خانواده که در سطحی کلان ربطدهنده فضای خانه با جامعه خواهد شد.
- زنان معمولا از ساختارهای کهنهتر، خالصتر و مؤدبانهتری از زبان استفاده می کنند.
- و ...
وجود این گرامرهای زیستی و نهادی در وجود زنان، در طول تاریخ موجب شده آنان ربطدهنده فضای خصوصی به عرصه عمومی جامعه باشند با استفاده از تاکتیک های:
- برخورداری از ارزش ها و مصالح متفاوت زنان که موجب برقراری مهارت روابط باز در آنان میشود که با زنان دیگر شبکههای حمایتی خاصی تشکیل می دهند.
- عمل واکنشی در برابر عمل هدفدار
- عمل واکنشی زنان که منجر به وظایف اطلاع رسانی، تنظیم، تسهیل و تعدیل کنش ها و درخواست های دیگران میشود.
- اتخاذ استراتژی مدیریت ترنس فورمیشنال توسط زنان
اکثر مطالعات انجام شده بر روی سرمایه اجتماعی در سطح فردی و خانوادگی بر این نکته تاکید میکند که چگونه ذخیرههای سرمایه اجتماعی در سطح آموزش فردی و پیشرفت اقتصادی مشارکت میکند. لذا زنان به عنوان یکی از مهمترین گروه های موثر اجتماعی میتوانند نقشی به سزایی داشته باشند؛ سرمایه ارزشمندی که نیازمند اعمال تبعیض مثبت هستند.
لذا مشارکت بیشتر زنان در جامعه و روشنسازی ارتباط بین زنان و سرمایه اجتماعی میتواند کاربرد زیادی در ارتباط بین توسعه و نقش زنان داشته باشد چرا که زنان از ابتدا به عنوان اولین انتقال دهندگان ایدئولوژی و فرهنگ هر جامعه شناخته میشوند.
از آنجایی که در عصر حاضر، یکی از مهمترین شاخصههای مشروعیت دولتها با میزان مشارکت اجتماعی مردم به ویژه زنان سنجیده میشود، پس حضور زنان در عرصه عمومی به ویژه در سطوح تصمیمگیری به اصلاح نظام اداری و بهبود کیفیت خدمات دولتی در کشورهای در حال توسعه کمک قابل توجهی خواهد کرد. بر این اساس با فراهم سازی زمینههای توانمندسازی زنان می توانیم به مصادیق توسعه نزدیک شویم.
راه رسیدن به این مصادیق، ضمن توانمندساختن زنان، مدیریت صحیح و کارآمد نیروهای انسانی در بخشهای مختلف جامعه است. طبق اصول مدیریتی، زنان با قدرت رابطه تعاملی، آگاهی و اطلاعات، تاثیرگذاری و اعتبار، اراده اقناع کنندگی و اثرگذاری شغلی بالایی که دارند، بخش عظیمی از نیروی انسانی سازمانهای امروزی را میتوانند تشکیل دهند و حوزه روابط عمومی فضای مساعدی برای بهروز رسانی این مهارت های زیستی و اجتماعی زنان خواهد بود تا بر این اساس کارگزاران زن روابط عمومی بتوانند ضمن معطوف کردن توجهات مدیران و مسوولان به تواناییها و متجلی ساختن استعدادهای زنان شاغل، نقش به سزایی را در روند رو به رشد توسعه داشته باشند.
امید آنکه فصل جدیدی در تحقیقات تخصصی کشور در زمینه پژوهشی زنان آغاز گردد تا امکان حضور شایسته زنان در عرصه عمومی فراهم شود.
منابع:
· - حکیم پور، محمد، حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد، انتشارات نغمه نوازش، تهران،1377
· - ریترز، جورج، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر علمی،1381.
· - ریترز، جورج، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ سوم، تهران، نشر علمی،1377.
· - کلمن،جیمز، بنیادهای نظریه اجتماعی، صبوری، منوچهر، تهران، نی،1377.
· نشریه پژوهشی روابطعمومی.
· علی نیا، شمیم، اشتغال زنان و نقش مشارکتی آنها در توسعه، نشریه جهان اقتصاد، 7/10/84.
· ماهنامه حورا شماره ۳۱ تاریخ شمسی نشر، سال 1385.
· مقدم، سعید، اشتغال زنان و چالش های پیش رو، پیام زمان 17/2/83.
· روزنامه همشهری، پنجشنبه 24 شهریور 1384، سال سیزدهم، شماره 3801، صفحه 12.
· روزنامه همشهری، یکشنبه 27 شهریور 1384، سال سیزدهم، شماره 3803، صفحه 10.
· Habermas.J, structural transformation of public sphere, tr. By tom mc carthy MIT press 1987
· Habermas.J, the public sphere ,1964 new german critique, no 3 1974
· Held, david, political theory and the modern state, Cambridge UK Polity press, rpt1990
· Lkegami, eiko, a sociological theory of publics, winter, 2000
· http://www.asrepooya.com/fa/articles/show.aspx?id=607
· http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=242552
1. کارشناس ارشد مطالعات زنان، مدرس دانشگاه علمی کاربردی، پیام نور ebrahimi_massome@yahoo.com
|